راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

همنوایی ارکستر همدلی / مروری بر تجربه کمپین نفس در مبارزه با کرونا که توسط فعالان بخش خصوصی شکل گرفت

بدنه تشکل‌ها و نهادهای سازمان‌دهنده بخش خصوصی مثل اتاق‌های بازرگانی، دارای دانش، تجربه و توانمندی هستند که می‌خواستند آن را با نیازهای روز جامعه و مردم انطباق دهند. خط مقدم مبارزه با کووید 19، پرسنل و کادر درمانی بودند که پشتیبانی کافی نداشتند. در اتاق‌های بازرگانی شناخت خوبی از زنجیره‌های تأمین داخلی وجود دارد، فعالان سعی کردند با حداکثر سرعت، هماهنگی بین اجزای زنجیره را در قالب کمپین نفس به وجود آورند تا نیازمندی‌های جامعه را پاسخگو باشند

ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۴ / کرونا که همه‌گیر شد، آرام‌آرام رسانه‌ها از کمبود اقلام بهداشتی و امکانات گزارش دادند. در روزهای نخست، وزیر بهداشت جلوی دوربین تلویزیون وعده داد که به‌زودی ماسک رایگان به تعداد زیاد توزیع خواهد شد. او چند روز بعد نامه گلایه‌آمیزی نوشت که محتکران اقلام بهداشتی را در بازار توزیع نمی‌کنند و سرانجام هم از آن اقلام رایگان وعده داده‌شده خبری نشد. برخی جامعه‌شناسان که عموماً در جریان جامعه‌شناسی انتقادی می‌گنجند، در نقد کمبودها از عبارت مشهور «بی‌دولتی» برای توصیف وضعیت سخن گفتند.

در این میان اما شماری دیگر از فعالان مدنی بر این نظر بودند که در بحران‌های بزرگ باید جامعه مدنی و فعالان اقتصادی هم به کمک دولت بیایند. عده‌ای هم کوشش کردند در میانه محور بایستند؛ هم از دولت بخواهند که مسئولیت‌هایش را بشناسد و عمل کند و هم از بخش خصوصی انتظار داشتند که به مسئولیت‌های اجتماعی‌اش عمل کند. بخش خصوصی در این‌باره بیکار ننشست و از همان روزهای نخستین که بحران ابعاد جدی‌تری پیدا می‌کرد، برای عمل به مسئولیت اجتماعی‌اش به میدان آمد و کمپین نفس را بنیان نهاد؛ کمپینی که تجربه‌ای نو در تأمین نیازهای جامعه بحران‌زده بود.

ما در عصر تراکنش در میزگردی با حضور شهاب جوانمردی، عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی استان تهران و مسئول کارگروه استارت‌آپ‌های کمپین؛ فرزین فردیس، مدیر کارگروه اطلاع‌رسانی و نایب‌رئیس کمیسیون اقتصاد نوآوری اتاق بازرگانی تهران و محمود کریمی، مدیر توسعه سرزمین هوشمند پاد و عضو تیم راهبری کارگروه استارت‌آپ‌ها در کمپین نفس، تجربه شکل‌گیری این کمپین را بررسی کرده‌ایم. سه عضو مؤثر کمپین نفس در این میزگرد تاکید کردند که بخش خصوصی با هدف گسترش فعالیت‌هایش در حوزه مسئولیت اجتماعی در بخش سلامت، کمپین نفس را به جریانی دائمی تبدیل خواهد کرد تا در زمان بروز بحران‌های احتمالی باز هم به یاری جامعه بشتابد.

چون مفهوم «مسئولیت اجتماعی» برای دوستان روشن است، به مباحث نظری نمی‌پردازیم؛ با این نکته شروع می‌کنیم که وقتی با چالش یا بحرانی روبه‌رو می‌شویم، کسب‌وکارها چه اثراتی می‌توانند از این بحران ببینند؛ یعنی فارغ از اینکه نوع کسب‌وکار چه باشد؛ بحران‌های اجتماعی چه آثاری می‌توانند روی کسب‌وکار بگذارند و مدیران کسب‌وکارها در ملاحظات و برنامه‌ریزی‌هایشان چقدر جای باز برای بحران‌های احتمالی می‌گذارند؟

شهاب جوانمردی: آقای شول، به‌درستی گفتید که شاید نیاز چندانی به بحث نظری نباشد؛ ولی علاقه دارم یک نکته را تاکید کنم؛ به باور من، مهم‌ترین مسئولیت اجتماعی هر کسب‌وکار، پرداختن دقیق به وظایف کسب‌وکاری خودش در تمامی اوقات است؛ یعنی من به‌عنوان صاحب یک کسب‌وکار، همیشه ذی‌نفعانم که در رأس آنها مشتریان و همکارانم و در لایه بعدی سهام‌دارانم هستند را مطمئن نگه دارم که با تغییر شرایط، کیفیت خدمات و نوع نگاه من به آنها و کیفیت محصولم جابه‌جا نمی‌شود.

یکی از چالش‌های بزرگ ما این است که خیلی‌ها ابتدا مسئولیت اجتماعی را تفسیر می‌کنند که «ما به مستمندان پول و منابعی را تخصیص بدهیم» و با همین شیوه، بعضی جاها خودشان را تطهیر می‌کنند؛ فرضاً طرف یک جا کم‌فروشی می‌کند و در جای دیگر 20 تومان صدقه می‌دهد تا احساس تطهیر داشته باشد؛ در حالی که وقتی در آن شرایط هوای مشتری دائمی خود را نداشته باشد؛ هنگامی که با کوچک‌ترین اتفاقی نیروهای خود را کنار می‌گذارد و فراموش می‌کند که در هنگام سودآوری آنها با او بوده‌اند، هنگامی که فراموش کند که باید حداکثر مساعدت را با سایرین داشته باشد، گردونه مسئولیت اجتماعی را از مسیر خودش خارج می‌کند.

به اعتقاد من همه کسب‌وکارها؛ چه به‌صورت مدون و سیستماتیک، چه به‌صورت ناخودآگاه و سنتی، یک بخش مدیریت مخاطرات و risk management دارند، اما اینکه چقدر به موضوع بپردازند و مساله را محتمل بدانند، تعیین‌کننده آن است که در هنگام مخاطره چه عکس‌العملی نشان دهند.

در بنگاه‌های ایرانی، همین مفهوم «مخاطرات» یک مفهوم لوکس تلقی می‌شود و بنگاه‌ها، به این مساله اصالت چندانی نمی‌دهند؛ همان‌طور که در ضرب‌المثل‌هایمان هم می‌آوریم: «چو فردا شود فکر فردا کنم». عملاً صبر می‌کنیم تا ببینیم چه بلایی بر سرمان می‌آید تا بعداً فکر و تدبیری برایش کنیم.

بعضی ریسک‌ها به‌راحتی قابل پیش‌بینی نیستند؛ مثلاً اگر یک سال پیش به ما می‌گفتند که «می‌خواهیم جلسه‌ای بگذاریم ولی آداب جلسه این است که همگی ماسک داشته باشیم و اول جلسه الکل تعارف می‌شود که خودمان را شست‌وشو دهیم» همه می‌گفتیم «مگر دیوانه هستید؟» کی تصور می‌کرد که این اتفاق بیفتد؟ بعضی ریسک‌ها غیرقابل پیش‌بینی هستند و کسب‌وکارها را درباره آنها نمی‌توان مقصر دانست.

فردیس: با سلام دوباره، من با فرمایش آقای جوانمردی عزیز کاملاً موافقم. مسئولیت اجتماعی فقط شامل کمک مالی به مؤسسات خیریه یا آسیب‌دیدگان یک حادثه نیست. ضرب‌المثل قدیمی ما می‌گوید «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است». به‌عنوان صاحب یک کسب‌وکار، اولین واکنش و حمایتی که باید نشان دهم در قبال پرسنل خودم است؛ در گام دوم نسبت به مشتریان و ذی‌نفعی است که در کنارم قرار می‌گیرند؛ طوری که متناسب با آن صنعت و آن شرکت مسئولیت‌هایم را نسبت به آنها انجام دهم و سپس نوبت به همسایگان، همکاران، هم‌صنفی‌ها و کسانی می‌رسد که در لایه‌های بعد قرار می‌گیرند. در سطح وسیع، شهروندان و هم‌میهنانی هستند که نمی‌توانم نسبت به آنها بی‌تفاوت باشم.

بسیاری از بنگاه‌ها توان این را ندارند که در مقیاس ملی یا در مقیاس یک شهر اثرگذار شوند، ولی حداقل باید به پرسنل، مشتریان و کسانی که در زنجیره ارزش‌آفرینی آنها حضور دارند توجه نشان دهند؛ مثلاً در یکی از مجموعه‌های پیمانکاری که من عضو هیات‌مدیره هستم، در شهرهای مختلف کشور کارگاه‌هایی دارند.

آن‌ها برای کارکنان خودشان ماسک و دستکش و امکاناتی را فراهم کرده‌اند ولی مهندسان مشاور و حتی کارفرمای دولتی که سفارش‌دهنده یکی از کارهاست برای پرسنل خودشان امکانات لازم را فراهم نکرده؛ شاید به‌دلیل محدودیت‌ها نتوانسته‌اند این اقلام را از بازار بیابند یا اینکه مدیران‌شان اعتقادی نداشته‌اند. این شرکت تصمیم گرفت از امکانات و اقلامی که تهیه کرده‌اند به تمام مشاوران و پرسنل و کارفرما و حتی کسانی که روزانه به آنجا می‌آیند؛ مثلاً بازرس شخص ثالث، از همین لوازم و اقلام بدهند. شاید آن شرکت نتواند در ابعاد ملی کمک کند، ولی در حد چهار تا مجموعه اطراف خودش دغدغه داشته و مسئولیت اجتماعی خود را به انجام رسانده است که همین هم ارزشمند و قابل تقدیر است.

در رابطه با قسمت دوم فرمایش شما می‌گویم که همه بنگاه‌های ما لزوماً ظرفیت و منابع مازاد لازم را برای اینکه در تمام شرایط انعطاف نشان دهند، ندارند. از کلمات «ظرفیت» یا «منابع» استفاده کردم چون منابع لزوماً مالی نیستند؛ بلکه شامل منابع مدیریتی هم می‌شوند. وقتی با یک بحران مواجه می‌شوی؛ بخشی از راهکار متکی به توان مالی خواهد بود و قسمتی هم مربوط به توان مدیریتی و توان کارهای تیمی که باعث می‌شود بنگاه‌ها بدانند چطور در این شرایط خودشان را کش بیاورند، stretch کنند و کار بیشتری نسبت به شرایط عادی انجام دهند.

شاید یک دلیل ضعف ما هنگام بحران این باشد که اقتصاد ما فربهی لازم ندارد و پس‌انداز بنگاه‌هایمان در تمام عرصه‌های مدیریتی، مالی و دانشی ضعیف است؛ چون دائم با تغییرات مدیریتی و چالش‌های اقتصاد کلان دست به گریبان بوده‌اند؛ پس خیلی‌ها دچار روزمرگی شده‌اند؛ ولی در شرایط عادی باید هر بنگاه ظرفیت مازادی داشته باشد که هنگام اضطرار به کار آید.

کریمی: اگر در زمینه مسئولیت اجتماعی در بنگاه‌هایمان به همین دو لغت «مسئولیت» و «جامعه» بیندیشیم؛ گرچه می‌تواند تعبیر و تفسیرهای مختلفی از آن بشود؛ اما می‌فهمیم که مسئولیت هر بنگاه در قبال جامعه، حلقه‌های مختلفی را شامل می‌شود: سرمایه‌های انسانی شرکت، حلقه اول زنجیره تامین‌کنندگان آن‌ها؛ بخشی از مشتریان‌شان که نیازهایی غیر از کالا و خدمت جاری بنگاه دارند همگی مشمول مسئولیت اجتماعی بنگاه می‌شوند. بدون جار و جنجال‌های تبلیغاتی و کمک‌هایی که در چارچوب «خیررسانی» انجام می‌گیرد، تمام این اقشار می‌توانند مشمول مسئولیت اجتماعی باشند. مسئولیت اجتماعی اصلاً محدود به زمان‌هایی که بحران طبیعی یا اتفاق خاصی رخ می‌دهد نیست؛ پدیده‌ای کاملاً جاری و تنیده‌شده در ارکان و تار و پود سازمان است. مسئولیت اجتماعی فقط با تأمین کالا یا پرداخت‌های نقدی ادا نمی‌شود.

در هر جامعه بنا به اقتضای جغرافیا، اقلیم، شرایط اقتصادی و تمام ویژگی‌هایی که سرزمین را شکل می‌دهد، می‌توانند روی چارچوب‌های مسئولیت اجتماعی تأثیر بگذارند. یک شرکت پیمانکاری که سد یا جاده‌ای را در منطقه‌ای از کشور اجرا می‌کند، مصداق مسئولیت اجتماعی برایش متفاوت با شرکتی است که کالا یا خدمتی را در محدوده‌های جغرافیایی محلی ارائه می‌کند یا کسی که با تعداد زیادی از مشتریان و کسب‌وکارها سروکار دارد. خوب است هر کدام از اعضای هیات‌مدیره و مدیران ارشد بنگاه‌های اقتصادی از خود بپرسند که «چه وظیفه، نقش و مسئولیتی در قبال جامعه دارند؟»

شاید در این صورت بفهمند که بسیاری از کارهایی که تا به حال انجام داده‌اند را باید کنار بگذارند و دیگر انجام ندهند؛ یا برچسب مسئولیت اجتماعی را از آن بردارند و بسیاری کارهای دیگر را شروع کنند که تا به حال به آن فکر نکرده یا انجام نداده‌اند. شاید حتی نیازی نباشد کارهایی که صورت می‌گیرد را خود بنگاه فریاد کند؛ بلکه جامعه شروع به حرف‌زدن در این‌باره می‌کند که «فلان بنگاه، این کار را در این راستا انجام داد».

 این نکته که جناب جوانمردی ذکر کردند و شما هم مورد تاکید قرار دادید، در مورد مسئولیت اجتماعی بسیار کلیدی است؛ بعضی از کسب‌وکارهای ما اساساً دچار سوءتفاهم در مورد مسئولیت اجتماعی هستند؛ یعنی بدیهی‌ترین وظایف اخلاقی و حرفه‌ای را در مورد کسب‌وکار خودشان رعایت نمی‌کنند و ادعای مسئولیت اجتماعی دارند. چنین کسب‌وکارهایی وقتی از مسئولیت اجتماعی حرف می‌زنند؛ مقصودشان دورترین کار نسبت به مسئولیت اجتماعی؛ یعنی فعالیت‌های خیریه است، در حالی که به ذی‌نفعان، کارمندان یا مشتریان خود نمی‌اندیشند؛ صرفاً به توزیع اقلام بهداشتی و غذایی می‌پردازند؛ این را کار بدی نمی‌دانم؛ اما مفهوم مسئولیت اجتماعی در بسیار از کسب‌وکارها اشتباه فهمیده شده و یکی از دردسرهای ما این است که گاهی مسئولیت اجتماعی به سمت شو (show) دادن و بهره‌برداری‌های تبلیغاتی عجیب‌وغریب می‌رود.

مفهوم علمی مسئولیت اجتماعی رسیدن به «پایداری» است. شما استاد عزیز می‌دانید که مسئولیت اجتماعی با هدف محکم‌کردن سه ضلع مثلث توسعه اجتماعی است: «پایداری اجتماعی، پایداری محیط زیست و پایداری کسب‌وکار یعنی اقتصاد». اگر کسب‌وکار شما سودده نباشد و نتواند نیروهایش را خوب اداره کند و سر پا بایستد، اساساً مسئولیتی گردنش نیست که به حوزه‌های دیگر بپردازد.
جناب جوانمردی به نکته درستی اشاره کردند و علاقه‌مند هستم که این موضوع را در ادامه آسیب‌شناسی کنیم. اگر لازم بدانید، همین الان این نکته را تکمیل کنیم و سپس به «کمپین نفس» برسیم.

محمود کریمی مدیر توسعه سرزمین هوشمند پاد و عضو تیم راهبری کارگروه استارت‌آپ‌ها در کمپین نفس

جوانمردی: به نظر من، تحلیل درست از بنگاه و کسب‌وکار نسبت به مسئولیتی که در آن لحظه بر عهده دارد، منجر به اقدام درست خواهد شد. یکی از فعالیت‌هایی که در مجموعه خودمان انجام می‌دهیم، اداره خدمات در صنعت مالی است که وجه اصلی اتصال ما به مجموعه «راه پرداخت» به‌شمار می‌رود. ما با این چالش مواجه بودیم که در ایام اخیر، تقاضا برای سرویس‌های الکترونیک و برخط بالاتر رفته و مردم و کسب‌وکارها رجوع جدی‌تری به این ابزارها می‌کنند.

بانک‌ها نیز ترجیح می‌دهند به جای مواجهه همکاران شعبه با افراد، خدمات الکترونیکی خود را توسعه دهند. این مساله از یک طرف بار سنگینی را بر عهده حوزه تولید و پشتیبانی و تأمین خدمات الکترونیک می‌گذارد و از سوی دیگر ما نسبت به سلامتی همکاران خودمان تعهد داریم و باید محیط‌های پرتراکم را کم‌تراکم کنیم تا بچه‌ها در شرایط مناسب و بدون دغدغه‌های سلامتی کار کنند؛ از یک طرف فشار توسعه خدمت روی ما بود و از سویی باید همکاران کمتری را به محل می‌آوردیم.

 در مجموعه‌های انبوه چندصدنفره، به‌خصوص هنگامی که امنیت اطلاعات و تأمین زیرساخت‌های امن نیز حائز اهمیت باشد، امکان دورکاری نداریم فرضاً اگر بخواهید از خانه به زیرساخت‌های بانک یا پی‌اس‌پی سرویس بدهید، پیچیدگی کار بیشتر می‌شود. ما مجبور بودیم یکی از سه تصمیم یا ترکیبی از آنها را بگیریم: عده‌ای از همکاران بیکار شوند؛ به سرویس‌گیرندگان پاسخ منفی بدهیم؛ یا هزینه‌های سنگین مدیریتی، مالی و هماهنگی را برای تأمین زیرساخت‌های امن دورکاری بپردازیم. تمام این چرخه باید در مدت کوتاهی تصمیم‌گیری و اقدام می‌شد؛ آن هم در آخرین ماه سال که همه در اوج گرفتاری هستند و باید مجامع را بگذارند و حساب‌ها را ببندند.

ما تمام تلاش خود را کردیم که هیچ جنبه‌ای را فدای ملاحظات دیگر نکنیم، ولی هزینه‌هایمان به‌شدت بالا می‌رفت. اینجا بود که ما گفتیم: «اشکالی ندارد، از منافع سهام‌دار می‌کاهیم، هزینه را بالا می‌بریم، ولی همکاران و مشتریان را سالم و راضی نگه می‌داریم و ضمناً به استانداردهای امنیتی و ارتباطی هم پایبند می‌مانیم». تمام این تصمیمات را باید در یکی، دو روز می‌گرفتیم.

 در هر صنف و صنعتی، وقتی اجبارهایی مثل تعطیلی صنف رخ می‌دهد، باید صاحب کسب‌وکار تصمیمات سخت و سریعی بگیرد. ما برای این مواقع تمرین نداشته‌ایم. آقای فردیس به‌درستی اشاره کرد که ظرفیت تصمیم‌گیری و مدیریت ما پایین است و تمرین نداشته‌ایم. با تزریق تفکر درست مسئولیت اجتماعی باید این تصمیم‌گیری‌ها را تمرین و تقویت کنیم.

کریمی: خاطرم هست یکی از مشاوران نخست‌وزیر ژاپن، تقریباً دو، سه سال بعد از زلزله و سونامی معروفی که در فروردین‌ماه در «میاگی» ژاپن رخ داد؛ به ایران آمد و در سازمان مدیریت بحران برای جمع بزرگی از افرادی که درگیر با مدیریت بحران بودند، صحبت کرد. ایشان می‌گفت: «بعد از آن سونامی، یک اختلاف‌نظر جدی در «میاگی» داشتیم؛ به این معنی که یک شهر رؤیایی یا اتوپیا طراحی شده بود که ما اسمش را مدینه فاضله می‌گذاریم و نهاد حاکمیت می‌خواست آن برنامه را بعد از فاجعه سونامی برای میاگی اجرا کند تا تحولی در شرایط زندگی و کار اهالی و بومیان آنجا شکل دهد که به‌عنوان یادگاری از واکنش دولت ژاپن به این پدیده باقی بماند.

در نقطه مقابل، مسئولان محلی می‌گفتند «آقاجان، لطفاً اجازه بدید نیاز کسانی رو که قبلاً اینجا زندگی می‌کردند بسنجیم و ببینیم چطور زندگی می‌کرده‌اند و حالا که سونامی آمده دوست دارند چطور زندگی کنند و در همین فضا ادامه حیات دهند؟» خواسته آنها این بوده که به‌عنوان یکسری کشاورز و ماهی‌گیر؛ به جای ساختمان‌های بلند و برج‌ها و فضاهای لوکسی که می‌خواهند برایشان بسازند؛ خیلی سریع قایق‌هایی در اختیارشان بگذارند؛ آشیانه قایق‌هایشان را بسازند و حداقلی از سقف و چهاردیواری بالای سرشان باشد که دوباره شروع به ماهی‌گیری و زندگی عادی کنند. این کنتراست می‌تواند مصداقی از چارچوب‌های ذهنی ما و افراد محلی در هنگام بحران باشد.»

در سال 2009 در یک نشست در «سازمان بهره‌وری آسیایی» که در سنگاپور تشکیل شد، شرکت کردم و آنجا مدیر HSE یکی از شرکت‌های نفتی ـ پتروشیمی فیلیپین مطرح کرد که «یکی از کشتی‌های ما منجر به بروز آلودگی در جایی از دریا شد که پیامد آن بر زندگی و شرایط بهداشتی بخشی از مردم ساحلی و جزایر نزدیک هم تأثیر می‌گذاشت. وقتی شروع به بررسی مساله کردیم، فهمیدیم فقط بخشی از قضیه مربوط به این است که خیلی سریع جبران واردشده به آب دریا را وارد کنیم؛ ولی بخش دیگر این است که پیامدهای آن ماجرا تا چند وقت روی زندگی مردم تأثیر می‌گذارد و از چه چیزهایی محروم می‌شوند؟

رفتار اجتماعی بنگاه ما این بود که خیلی سریع به سمت آموزش و خدماتی برود که شرایط عادی زندگی را به‌سرعت فراهم کند». باز هم تاکید می‌کنم که می‌خواستند شرایط عادی زندگی را برگردانند. مرور این استعاره‌ها به ما تلنگر می‌زند که کجا داریم اشتباه می‌رویم و کجاها دنبال ایجاد هیاهوی کاذب در بنگاه‌ها هستیم و صرفاً می‌خواهیم برچسب خوشنامی و نیکوکاری برای خود به ارمغان بیاوریم.

محمود کریمی مدیر توسعه سرزمین هوشمند پاد و عضو تیم راهبری کارگروه استارت‌آپ‌ها در کمپین نفس

فردیس: یکی از دوستان ما جمله زیبایی را گفت که فکر می‌کنم متعلق به دکتر شریعتی باشد: «ما به ناموس کلمات تجاوز می‌کنیم». البته این روزها به قدری همه چیز از دکتر شریعتی منتشر می‌شود که نمی‌دانیم کدام جملات واقعاً از خودشان است. در سال‌های اخیر در کشورمان بسیاری از کلمات را از بار معنایی خودشان تهی ساخته‌ایم. الان در جامعه کلمه‌ای مثل «هایپرمارکت» را حتی روی فروشگاه‌های زیرپله‌ای و دکه‌های کوچک می‌بینیم. در مقیاس سازمانی، کلمه‌ای مثل «استراتژی» را همه جا به کار می‌برند. الان همه در مورد استراتژی نطق می‌کنند، ولی من به‌عنوان کسی که استراتژی را نمی‌شناسد تصور می‌کنم 99 درصد ما مفاهیم جابه‌جا را برای استراتژی به کار می‌بریم.

همین قضیه در مورد مسئولیت اجتماعی نیز رخ داده؛ الان مدیرعامل، اعضای هیات مدیره و حتی پرسنل بنگاه نمی‌دانند چه کارهایی باید انجام دهند که منجر به پایداری‌های سه‌گانه‌ای بشود که به‌درستی به آن اشاره کردید؛ می‌پندارند مسئولیت اجتماعی فقط این است که دست به جیب یا خودکار ببرند تا 20 یا 100 میلیون تومان یا چند میلیارد به فلان خیریه بدهند. باید با مثال‌های درست، تبیین کنیم که چه چیزهایی مصداق عبارت مسئولیت اجتماعی هستند و چه چیزهایی نیستند.

جوانمردی: یک نکته دیگر هم من اضافه می‌کنم. بین تعبیر دقیق مسئولیت اجتماعی و تعبیر رایج آن نوعی گپ می‌بینیم. فرض کنید یک بنگاه، از منظر مسئولیت اجتماعی، به آن سه‌گانه‌ای که گفتید، توجه نشان داده و حالا می‌خواهد فعالیت مازادی انجام دهد که نقش‌آفرینی اجتماعی خود را در یکی از سه ضلع پررنگ سازد. اینجا نوعی کج‌سلیقگی رخ می‌دهد. وقتی من یک بنگاه فناوری اطلاعات هستم که در آن زمینه مزیت دارم، باید بتوانم آن دسته از نیازهای جامعه را برطرف کنم که در آن اثرگذاری بیشتری دارم تا اینکه معادل ریالی همان را صرف خانه‌سازی و مدرسه‌سازی کنم.

این‌طور نیست که خانه‌سازی و مدرسه‌سازی بد باشد، ولی فعالیت من زمانی مسئولانه‌تر می‌شود که توانمندی و مزیت‌های رقابتی خود را به عرصه‌ای ببرم که فرضاً فرصت‌های آموزشی رایگان و دسترسی به منابع آموزشی و بهداشتی را فراهم کند؛ وگرنه چنانچه ریال‌هایمان را به جایی بفرستیم که اندازه‌گیری اثر آن دشوار است، شاید «شوآف» خیلی خوبی باشد ولی از سبد اصلی مسئولیت اجتماعی بنگاه خیلی دور می‌شود.

بزرگواران بهتر از من می‌دانید که در اسناد بین‌المللی که برای مسئولیت اجتماعی تولید شده، از ایزو 26000 تا چیزهای دیگر، به‌صراحت گفته شده که کسب‌وکار باید در وهله اول در حوزه‌هایی که خودش فعالیت دارد، مسئولانه رفتار کند؛ به‌طور مشخص اگر ما مدیر یک مجموعه معدنی هستیم باید ابتدا منطقه‌ای که در آن کار می‌کنیم را حفاظت کنیم و برای محیط زیست آن دغدغه داشته باشیم، چون داریم محیط زیستش را نابود می‌کنیم. یکی از شرکت‌های مشهور معدنی ایران که اسمش را نمی‌آورم، چالش‌های محیط زیستی زیادی در یکی از استان‌ها ایجاد کرده و مردم به‌شدت از آن ناراضی شده‌اند. مدیران آن شرکت، با مشورت یک مدعی پژوهش‌های حوزه مسئولیت اجتماعی که به تورشان خورد، به این جمع‌بندی رسیدند که یک طرح مسئولیت اجتماعی برای شرکت بنویسند. فکر می‌کنید طرح مسئولیت اجتماعی آنها چه بود؟

«توزیع پول نقد در میان عشایر منطقه». این کار، نه‌تنها مسئولانه نیست؛ بلکه به‌مثابه خرید معترضان و تولید فساد در منطقه است؛ باعث می‌شود دیگران هم یاد بگیرند که شش ماه بعد جلوی معدن تجمع کنند تا بهره‌ای از توان مالی معدن ببرند. این فاجعه است؛ نه‌تنها مسئولانه نیست؛ بلکه در تضاد با مسئولیت اجتماعی است. این تجربه‌ها یکی، دو تا نیستند؛ چنین تجربه‌هایی را زیاد در کشورمان داریم که به اسم «مسئولیت اجتماعی» اتفاق می‌افتد.

مسئولیت اجتماعی باید در وهله اول در راستای فعالیت‌های بنگاه باشد؛ اگر کار فناوری می‌کنیم باید مسئولیت اجتماعی را نیز در فناوری اطلاعات انجام دهیم. نتیجه این کار در بلندمدت به کسب‌وکار خودمان برمی‌گردد تا بتوانیم خود را سرپا نگه داریم.
مدیران فکر می‌کنند اگر این نکته را به زبان بیاورند به آنها اتهام زده می‌شود که «شما دنبال سود بیشتر هستید»، در حالی که بخشی از مسئولیت اجتماعی مربوط به پایدار نگه‌داشتن کسب‌وکار و طولانی‌کردن عمر آن است. نمی‌توانیم به خودمان دروغ بگوییم که مسئولیت اجتماعی را همیشه با نیت خالص انجام می‌دهیم.نیت خالص لازم است، اما همیشه یکی از ضلع‌های مسئولیت اجتماعی، پایداری کسب‌وکار است که باید به آن دقت کرد. اما چه شد که کمپین نفس شکل گرفت؟ وقتی این کمپین در حال شکل‌گیری بود چه ملاحظاتی داشت؟
شما وقتی داشتید آن کمپین را شکل می‌دادید چه تدبیری کردید که دچار انحراف نشود و همین آسیب‌ها که گفتیم، برایش پیش نیاید؟

شهاب جوانمردی ضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی استان تهران و مسئول کارگروه استارت‌آپ‌های کمپین

فردیس: ماجرای کمپین نفس به آخرین روزهای بهمن و اولین روزهای اسفند برمی‌گردد. از گذشته سابقه واکنش دغدغه‌مند نسبت به اتفاقاتی که در جامعه می‌افتد در میان فعالان اقتصادی که عضو اتاق‌های بازرگانی و بخش خصوصی هستند، وجود داشته است. قبلاً بارها پیش آمده که فعالان اقتصادی؛ چه به‌صورت فردی و شرکتی، چه در قالب تشکل و چه از طرف «اتاق»؛ فعالیت‌هایی جهت کمک به دیگران انجام داده‌اند؛ مثلاً هنگام سیل، زلزله، آتش‌سوزی و یا هنگام نیاز به مدرسه‌سازی و اشتغال و…! آن‌ها دغدغه‌های خود را در حوزه‌های گوناگون دنبال کرده‌اند، ولی این بار مساله بزرگ‌تر و پردامنه‌تری داریم که محدود به یک جغرافیای خاص نیست. وقتی بلایای طبیعی رخ می‌دهد، نهایتاً چند استان درگیر می‌شوند؛ مثل اتفاقی که سال گذشته در خوزستان، گلستان، ایلام و استان‌های مجاور رخ داد؛ یا سیل سیستان و بلوچستان در پایان سال گذشته که چند شهر یا نهایتاً چند استان را محدود می‌کرد، ولی شیوع «کووید 19» تمام کشور و تمام ملت را درگیر کرد.

 روزهای اول کمتر معلوم بود که مساله در تمام کشورها پخش می‌شود، ولی بلافاصله فهمیدیم که به همه جا سرایت می‌کند؛ در نتیجه واکنش بزرگ‌تری را می‌طلبید و مشارکت بیشتری لازم بود. در روزهای ابتدای اسفند، تعدادی از فعالانی که تجربه کار در مقیاس کوچک‌تر و در هنگام بحران‌های منطقه‌ای را با جغرافیای محدودتر داشتند، شروع به صحبت با یکدیگر در گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی کردند. قریب به اتفاق آن نفرات دغدغه رعایت پروتکل‌های بهداشتی را داشتند؛ در نتیجه تقریباً تا پایان اسفند هیچ جلسه حضوری نداشتیم و تمام نشست‌ها، هماهنگی‌ها، مشارکت‌طلبیدن‌ها، همفکری‌ها و تشکیل کارگروه‌ها از طریق شبکه‌های مجازی، اسکایپ و واتس‌اپ بود.

 نهایتاً گروهی تشکیل شد که شروع به اولویت‌بندی کارهای لازم کردند. روز اول با چند کارگروه شروع کردیم. دو هفته بعد، آسیب‌شناسی کردیم و فهمیدیم که بعضی از کارگروه‌ها باید با هم ادغام شوند تا هم‌افزایی داشته باشند و کارگروه‌های جدید را نیز بیفزاییم. ساختار امروز که به‌عنوان «کمپین نفس» می‌شناسید، در همان دو هفته ابتدایی شکل گرفت. روزی نبود که چند جلسه اسکایپی برگزار نشود.

خوشبختانه چند نفر اصلی که رأس کار بودند و پیش‌قدم شدند که بقیه را دعوت کنند؛ به‌خاطر تجارب و تمرین‌های قبلی که (بنا به گفته شهاب) در بحران‌های قبلی داشتند، برخی بایدها و نبایدها را می‌دانستند. جنس این بحران و دامنه و ابعادش فرق می‌کرد، پس ما هم بعضی جاها اشتباه رفتیم و سریعاً سعی در اصلاح کردیم. تمام فعالیت‌ها داوطلبانه بود، ولی سریعاً بعضی قسمت‌های ساختار را اصلاح کردیم یا برنامه‌هایی را در اولویت گذاشتیم که بعداً فهمیدیم دیگران بهتر از ما انجام می‌دهند؛ پس آنها را حذف کردیم و اولویت را بر کارهایی گذاشتیم که هم توان انجام آنها را داریم، هم اولویت بالاتری برایشان احساس می‌کنیم.

مثلاً چه مواردی؟

فردیس: مثلاً با توجه به نیازی که به ما اعلام شد، همان روزهای اول یک طرح را اعلام کردیم که در کنار مراکز درمانی کشور، کانکس‌هایی برای استراحت پرسنل بیمارستان‌ها قرار دهیم، چون آنها در قرنطینه‌ای شدیدتر از قرنطینه ما بودند و نمی‌توانستند به منزل بروند. آن‌ها باید تمام‌وقت سر کار می‌ماندند و حتی استراحت را در بیمارستان می‌کردند، ولی محیط بیمارستان آلوده بود و آسایش کافی نداشت؛ نمی‌توانستند خوابی را به دست بیاورند که توان جسمی آنها را بازگرداند. به این جمع‌بندی رسیدیم که فراخوان بدهیم، تعداد زیادی کانکس جمع کنیم و در محوطه‌های باز بیمارستان‌ها قرار دهیم. بعد از دو هفته پیگیری مشخص شد که این کار چندان موفق نیست.

 اگر لازم بدانید دلایل را می‌گویم. خیلی سریع این طرح را از اولویت خارج کردیم و اصرار بیش از اندازه به انجام آن به هر قیمت نداشتیم؛ دیدیم که اماکن دیگری از طریق نهادهای دیگر و همچنین راه‌حل‌های تازه‌ای در اختیار آنها قرار گرفته که مشکل را حل می‌کند؛ پس ما منابع و اعتبارات را صرف مواردی کردیم که بقیه گروه‌ها نمی‌توانستند به آن بپردازند. ما یکی از اولین محموله‌های «ماسک 95» را وارد کشور کردیم. ما در 27 اسفند ماسک‌های خود را آوردیم، در روز دوم اردیبهشت سری دوم آمد، روز چهارم سری سوم.

این‌ها اولین سری‌ها بود. خوشبختانه به‌دلیل سرعت عمل کمپین، هنگامی که ابعاد جهانی مساله بزرگ شده بود، ماسک‌ها را با قیمت مناسب و در زمان مناسب تحویل دادیم. شما دیدید که در روزهای اول عده زیادی از کادر درمانی مبتلا می‌شدند و با severe case از دنیا می‌رفتند. عده فراوانی از آنها در این تلاش‌های فداکارانه، جان خود را از دست دادند، ولی به‌تدریج، با اقداماتی که انجام شد، از شدت مساله تا حدی کاستیم.

نیاز به لوازم حفاظت دیگری مثل گان و لباس‌های ایزوله در کنار ماسک احساس می‌شد که ظرفیت تولید بالایی در کشور نداشت و کارگاه‌های کوچک هم همگی تعهداتی از قبل گرفته بودند یا نمی‌دانستند متریال را از کجا تهیه کنند؛ در حالی که الان خیلی از آنها فهمیده‌اند چه چیزی را از کجا بگیرند و چطور تولید کنند؛
ولی ما بلافاصله از طریق شرکت‌های بخش خصوصی، تشکل‌های نساجی و اتحادیه‌های تولید و صادرات پوشاک؛ به‌دلیل آشنایی با نوع کار شرکت‌ها؛ خیلی سریع توانستیم مواد اولیه را تأمین کنیم و کارگاه‌های تولیدی را فعال کنیم؛ تا جایی که 20 هزار گان و لباس ایزوله تا نیمه فروردین تولید و با اشعه گاما استریل شد که به‌سرعت به بیمارستان‌ها رساندیم.
این‌ها برگرفته از تجارب قبلی بود که در هنگام بحران یاد گرفتیم و دانستیم چگونه از توان همدیگر در تشکل‌ها و شرکت‌های بخش خصوصی کمک بگیریم.

فرزین فردیس مدیر کارگروه اطلاع‌رسانی و نایب‌رئیس کمیسیون اقتصاد نوآوری اتاق بازرگانی تهران

 مسلماً در شرایط بحرانی یک نفر نمی‌تواند همه کارها را انجام دهد. آن کارگاه یا شرکت تولیدی که مثلاً «اسپان باند» تولید می‌کند؛ لایه‌ای که در ماسک‌ها بسیار حیاتی است، خودش به‌تنهایی نمی‌تواند ماسک بسازد، مهم این است که زنجیره کامل شود و بازیگران مختلف کنار هم قرار بگیرند تا هر کدام، بخش کوچکی از کار را انجام دهند؛ آن یکی «اسپان باند» را اهدا می‌کند؛ کارگاه‌های تولیدی دوخت را انجام می‌دهند؛ کارگاه‌ها و شرکت‌هایی که با انرژی اتمی ارتباط دارند استریلیزاسیون را انجام می‌دهند؛ شرکت‌های حمل‌ونقل و توزیع هم به کمک توزیع می‌آیند. شکل‌دادن این زنجیره یکی از نقاط قوتی بود که به‌واسطه تمرین‌های قبلی، در کمپین نفس شکل گرفت و باعث سرعت عمل کمپین شد.

کریمی: در تمام تجارب گذشته که در مورد کمپین‌ها داشتیم، اینطور بود که یک پایگاه و یک مبدأ، متولی کمپین می‌شد و دائم از دیگران می‌خواست که کمک کنند؛ جنس کمک‌ها هم متناسب با اتفاقی بود که کمپین را متولد می‌کرد؛ ولی در مورد پدیدهای با ابعاد عالمگیر مثل «ویروس کرونا» نکته‌ای در کمپین نفس دیدیم که می‌تواند یک درس باشد و در تاریخ نقل و ثبت شود. اینجا، با ارتباط نقطه‌ها با هم در ارتباط نبودیم؛ کمپین نفس، ارتباط نودها (node) با یکدیگر بود؛ وقتی برای هر تهیه و تأمین به یک تشکل مراجعه می‌شد؛ مثل این بود که در یک ارکستر بزرگ، یک نفر تمام نوازندگان سازهای زهی را با هم هماهنگ کند، یکی تمام نوازندگان کوبه‌ای و به این ترتیب.

روابط غیررسمی، ما را از نامه‌نگاری‌ها و مستندسازی ساختارهای دولتی که به‌دلیل وجود نهاد ناظر اتفاق می‌افتد، بی‌نیاز می‌کرد. در تعطیلات نوروز، رئیس یا دبیر یک تشکل با یکی از ارکانی که در کارگروه‌های کمپین داشتیم تماس می‌گرفت که او را به بازیگر دیگری در یک تشکل دیگر ارتباط دهد و به‌صورت کاملاً مستقیم با هم در ارتباط بودند؛ بدون اینکه نودهایی که آنها را به هم متصل کرده، نگران از دست رفتن یک فرصت یا بروز یک آسیب باشند.

تمرین و تجربه ارتباط تشکل‌ها با هم و ساختاری که به وجود آمد، نکته جذاب دیگری هم از نظر من داشت؛ همچنان خیلی‌ها می‌گویند که کمپین نفس، انگار مال هیچ کس نیست و انگار مال همه است؛ کسی دنبال استفاده از یک فرصت یا نشستن بالای یک تریبون یا عکس یادگاری گرفتن یا سند به نام زدن یا استفاده از فرصت پیش‌آمده نیست. نمی‌گویم سوءاستفاده نیست. حتی بازیگران بزرگ حوزه صنعت و اقتصاد ما که در اتاق‌های بازرگانی کل کشور بودند، میدان را به بهانه این کمپین، برای کسب‌وکارهای کوچک‌تر، SME ها، استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های دانش‌بنیان فراهم می‌کردند که اگر چیزی دارند که الان فرصت دیده‌شدنش توسط جامعه مشتری؛ اعم از بنگاه‌ها و مردم به وجود آمده، بیایند و خود را عرضه کنند؛ زیرا این عرضه به معنای پذیرش یا رد توسط یک مشتری یا مخاطب کاملاً بی‌طرف است؛ مشتریان اختیار داشتند.

 بسیاری از دیگر کمپین‌هایی هم که در ابعاد کوچک‌تر مطرح می‌شدند؛ وقتی با خود من به‌عنوان یک شخص حقیقی تماس می‌گرفتند، فارغ از ارتباطی که می‌توانستم با کمپین نفس داشته باشم، ما را به این گفت‌وگو می‌کشاند که به آنها بگویم «چرا می‌خواهید انرژی کوچک خود را در جایی بگذارید که ممکن است صدای ضرب یا طبلش خاموش شود و بیش از دو ضرب شنیده نشود؟ بیایید کار خود را با ارکستر بزرگ‌تر نفس هماهنگ کنید تا طنین صدای شما هم در آوای بقیه گره بخورد و در جامعه بزرگ‌تری شنیده شود.»

جوانمردی: خوب است به کمپین نفس از دو منظر نگاه کنید؛ یکی اینکه کمپین نفس برخاسته از فعالان بخش خصوصی و اتاق‌های بازرگانی است؛ پس باید در راستای حفاظت از کسب‌وکارها اقداماتی انجام می‌داد. دوم آنکه اینجا به‌عنوان بخش خصوصی در کنار بخش دولتی و عمومی، مسئولیت خود را در قبال جامعه ایفا می‌کرد.

در وجه اول قضیه می‌خواستیم بفهمیم چگونه در تعامل با سیاست‌گذاران و قانون‌گذاران به گفتمانی برسیم که حداکثر حفاظت از بخش خصوصی را به‌دنبال بیاورد. کارگاه‌هایی در این حوزه شکل گرفت و در حد بضاعت امروز دولت، با به تعویق انداختن مسائل مالیاتی، بیمه‌ای، قبوض و هر آنچه قدرت چانه‌زنی و پذیرش برایش داشتیم، به طرف حفاظت حداکثری از کسب‌وکارها و اطلاع‌رسانی به آنها راجع به شرایط مختلف رفتیم. برای صیانت از کسب‌وکارها هم یکسری آموزش‌ها ارائه دادیم.

 بخش دوم که فرزین فردیس عزیز به دقت به آن اشاره کرد، این بود که به هر حال، بدنه تشکل‌ها و نهادهای سازمان‌دهنده بخش خصوصی مثل اتاق‌های بازرگانی، دارای دانش، تجربه و توانمندی هستند که می‌خواستند آن را با نیازهای روز جامعه و مردم انطباق دهند. خط مقدم مبارزه با کووید 19، پرسنل و کادر درمانی بودند که پشتیبانی کافی نداشتند.

ما در اتاق‌های بازرگانی شناخت خوبی از زنجیره‌های تأمین داخلی داریم؛ پس دوستان سعی کردند با حداکثر سرعت، هماهنگی بین اجزای زنجیره را به وجود آورند تا نیازمندی‌های جامعه را پاسخگو باشند. همچنین به خاطر ارتباط با همتایان خارجی و اتاق‌های مشترک با خارج، به شبکه تأمین خارجی نیز حداکثر دسترسی وجود داشت. در راستای همین توانمندی، دستاوردهایی حاصل شد.

 به واسطه دسترسی به کسب‌وکارها، صحبت‌هایی در این‌باره شد که ظرفیت کسب‌وکارها برای خدمات متمایز یا ویژه‌سازی خدمات به کار گرفته شود. ملاحظه کردید که در همین ایام، بعضی کسب‌وکارها نوع خدمت یا تولید خود را کاملاً تغییر دادند و به نیازهای روز جامعه توجه کردند؛ عده‌ای ظرفیت‌شان را توسعه دادند تا خدمات از راه دور و خدمات delivery و آنلاین را تقویت کنند.

هر کسی سعی داشت از طریق رابط‌ها، تشکل‌ها و کارگروه‌های مربوط، با شناسایی دقیق‌تر نیازمندی‌ها در همان حوزه مشخص فعال شود و عملاً نوعی integration و نقطه تلاقی هدفمند و هماهنگ به وجود آید. کلینیکی که به نام «کلینیک نفس» در مدت کوتاهی جنب یکی از بیمارستان‌ها ساخته شد؛ نه به این دلیل که ما مأموریت خود را ساخت کلینیک بدانیم؛ بلکه به این دلیل شکل گرفت که با هماهنگ‌کردن تشکل‌های مختلف می‌خواستیم یکی از نیازهای فوری جامعه را پاسخگو باشیم.

همین اتفاق در حوزه استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های نوآور نیز افتاد. عملاً یک نگاه، حفاظت و حمایت از کسب‌وکارها و نگاه دیگر، حفاظت و حمایت از جامعه بود و کسانی که بیش از همه در معرض آسیب بودند. تمام اینها کمپین نفس را شکل دادند.

کمپین نفس در شبکه‌های اجتماعی نیز صفحه دارد و از فعالیت‌هایش گزارش می‌دهد؛ مطبوعات نیز تا حدی به موضوع پرداخته‌اند؛
اما شما بهتر از من می‌دانید که وقتی از یک اقدام اجتماعی حرف می‌زنیم؛ هنگامی که از مسئولیت اجتماعی می‌گوییم، استانداردهای جدی نیز در دنیا در این‌باره وجود دارد که چطور اقدام خود را شفاف کنیم که درباره‌اش شائبه ایجاد نشود؛
منظورم صرفاً شائبه مالی نیست؛ بلکه هر شائبه‌ای می‌تواند رخ دهد. مثلاً اینکه عده‌ای بگویند «این‌ها با فلان قصد دارند چنین کمپینی راه می‌اندازند». در دنیا یکسری استانداردهای جدی گزارش‌دهی و شفافیت وجود دارد. آیا کمپین نفس هم به این بخش از ماجرا فکر کرده که مدلی برای کسانی ایجاد کند که می‌خواهند کمپین راه بیندازند؟
بخشی از تجربه شخصی من حوزه روزنامه‌نگاری مربوط به همین بحران‌هاست؛ آخرین تجربه مربوط به سیل فروردین 1398 بود.

شهاب جوانمردی عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی استان تهران و مسئول کارگروه استارت‌آپ‌های کمپین

آن زمان شگفت‌زده شدم که هر کس از هر جای ایران با یک خودرو پر از محصولات عجیب‌وغریب می‌آمد که به مردم خوزستان کمک کند؛ مثلاً مردم التماس می‌کردند که «دیگه به ما برنج ندهید، ما برنج پخته نیاز نداریم، برنج خشک به ما بدهید». وضعیت ناهماهنگ بود و نهایتاً هم معلوم نشد این همه کمکی که آمد، در کجاها و با چه قصدی هزینه شد. اتاق‌های بازرگانی همیشه نظم و انسجام داشته‌اند. کمپین‌های مشابه شما مثل «کمپین مدرسه‌سازی ایران من»، کمپین‌های شناخته‌شده و معتبری در فضای اجتماعی هستند که بخشی از این اعتبار مربوط به سیستم گزارش‌دهی آن‌هاست. در «نفس» این شفافیت چطور شکل می‌گیرد؟

فردیس: فکر می‌کنم من باید در این‌باره پاسخگو باشم. سؤال بجایی است. خیلی خوشحالم که این را پرسیدید، چون کمک می‌کند که بگویم چه تلاش‌هایی شده و چه کارهای دیگری نیز انجام خواهیم داد. هر نکته را با یک مثال می‌گویم؛ اولین نکته در رابطه با کمپین نفس این بود که دامنه کار به کل استان‌ها کشیده شد و تمام کشور درگیر اضطرار شد؛ بعضی جاها با شدت بیشتری و برخی جاها با شدت کمتر. در این‌گونه مواقع، زیاد پیش می‌آید که هر کس زور و قدرت چانه‌زنی بیشتری داشته باشد یا بیشتر پیگیری کند، بتواند سهم بیشتری جهت آن استان یا آن بیمارستان خاص بگیرد. همان‌طور که فرمودید، اگر اطلاع‌رسانی شفاف صورت نگیرد، بعضی استان‌ها بیشتر و برخی کمتر می‌توانند از کمک بهره‌مند شوند.

از طریق تمام اتاق‌های بازرگانی سعی در فعال‌سازی ظرفیت‌های هر استان کردیم تا به‌صورت منطقه‌ای پاسخگوی نیازها باشیم؛ هم تشخیص متناسب با محل و هم توزیع متناسب با محل در اولویت بود. مثلاً در مورد «تولید گان و لباس ایزوله» چهار مرکز راه انداختیم؛ اول در تهران و سپس بلافاصله، با توجه به پتانسیل‌های نساجی و انرژی اتمی در یزد، مرکز یزد راه افتاد و سپس اهواز و بعد هم تبریز. این شرایط می‌توانست تا حدی از چانه‌زنی‌ها بکاهد و توزیع را محلی‌تر کند. هرچه مرکز توزیع به محل نیاز نزدیک‌تر باشد، این نگرانی توزیع ناعادلانه کمتر خواهد بود.

 دومین نکته اینکه می‌خواستیم هر کمکی صورت می‌گیرد به شکلی منعکس شود. بسیاری از افرادی که کمک کردند، اجازه انتشار خبر را ندادند. مجموعه‌ای داشتیم که بیش از یک میلیارد تومان به حساب کمپین نفس واریز کرد، ولی هنگامی که گفتیم «اجازه بدهید خبری در این رابطه منتشر کنیم» نپذیرفتند، در حالی که ما کمک‌ها را به‌صورت معادل کالایی می‌گوییم و نه مبلغ ریالی. ما به شرکت‌ها اختیار دادیم که پوشش خبری داشته باشند یا نداشته باشند.

 ما بیش از آنکه دنبال همراهی با شرکت‌ها باشیم، در پی هماهنگی بین تشکل‌ها بودیم؛ فرضاً «انجمن پلیمر» یک تشکل است که چند کار شاخص انجام دادند. آن‌ها برای 10 بیمارستان کشور تأمین مالی جهت ventilator کردند یا مشکل dispenser ها، نازل‌ها و پاشنده‌های ضدعفونی‌کننده را که روزهای اول برای کشور مشکل‌ساز می‌شدند، برطرف ساختند.

در روزهای اول نیاز به مواد ضدعفونی‌کننده خیلی بیشتری داشتیم و از حیث بالا بردن ظرفیت تولید مواد ضدعفونی مشکلی پیش نمی‌آمد، ولی ظرفی برای انبار کردن آن مواد نداشتیم؛ ما ظرف‌های 250 سی‌سی، 500 سی‌سی و 100 سی‌سی نداشتیم و برای بیمارستان‌ها و مراکز بزرگ‌تر هم نمی‌توانستیم ظرف‌های دولی‌تری تأمین کنیم. افشانه یا وسیله پاشیدن مواد ضدعفونی‌کننده هم به اندازه کافی موجود نبود.

آن انجمن بین شرکت‌هایشان تقسیم کار کرد و کمبودها را برطرف ساخت؛ ما سعی داشتیم انجمن را فعال کنیم؛ زیرا تمام شرکت‌هایی که همکاری می‌کردند از بزرگ‌شدن انجمن و صنعت‌شان نفع می‌بردند؛ البته کسانی هم بودند که خیلی اصرار به اعلام خبر می‌کردند و ما هم سعی داشتیم به نحوی که منجر به لطمه به کمپین نشود، خبررسانی کنیم، به هر حال اطلاع‌رسانی هم در کارهای CSR مهم هستند.

 در سایت‌مان نیز قسمتی را قرار دادیم که میزان کمک‌ها به‌صورت ادواری ذکر می‌شدند. در 29 اسفند اولین تجمیع را روی سایت گذاشتیم، هفته اول فروردین دومین تجمیع؛ در یازدهم فروردین برای بار سوم و سپس در انتهای فروردین تمام کمک‌های نقدی و غیرنقدی به کمپین را منعکس کردیم؛ مثلاً تمام گان‌ها و ماسک‌هایی که خریداری، تولید و توزیع شدند. شاید بهتر می‌بود فاصله‌ها نزدیک‌تر باشد، ولی الان تا 31 فروردین کل مبلغ کمک و کل کالاهای اهداشده را درج کرده‌ایم.

لیست تمام اقلام غیرنقدی کمک‌شده به کمپین را نیز گذاشتیم؛ مثلاً کارتن‌سازی که به ما کارتن داده؛ شرکتی که زیرساخت‌های cloud storage را فراهم کرده، یعنی «مجموعه ابرآروان» و دیگران که در خبرهای کوچک اشاره کردیم، ولی عدد و رقم دقیق نگفتیم. جداولی از میزان مشارکت و کمک آن مراکز گفتیم؛ ولی چون همه کمک‌ها مالی نبودند، به‌راحتی تبدیل به عدد و رقم نمی‌شوند.

ما همه کمک‌ها را با جزئیات وارد جداولی کرده‌ایم که روی وب‌سایت می‌گذاریم. توزیع‌هایمان را نیز به تفکیک استان و شهر نوشته‌ایم؛ مثلاً اگر 7960 گان و لباس تولید کرده‌ایم؛ نوشته‌ایم که چقدر از آنها در استان یزد مانده و چقدر به کرمان، سیستان و بلوچستان و… رفته است. سعی کردیم هر اطلاعاتی را که داریم، به شکلی که خسته‌کننده نباشد و جذابیت پیگیری توسط مخاطبان را از دست ندهد، منعکس کنیم؛ گرچه هنوز اطلاعات بیشتری باید منعکس شود.
مثلاً رسید تمام بیمارستان‌هایی که به آنها اقلامی را تحویل دادیم را موجود داریم. 275 بیمارستان در 27 استان کشور از ما تجهیزاتی دریافت کردند؛ کم یا زیاد؛ همان‌قدر که می‌توانستیم در حد اطلاعات و دانش خودمان تخصیص دهیم.

فرزین فردیس مدیر کارگروه اطلاع‌رسانی و نایب‌رئیس کمیسیون اقتصاد نوآوری اتاق بازرگانی تهران

همه اینها را با رسیدهای کاملاً مشخصی تحویل دادیم. بخش‌هایی از اینها را بنا به سیاست‌هایی در اردیبهشت‌ماه منتشر می‌کنیم که تبعیضی بین استان‌ها، قومیت‌ها و افراد مختلف در کشور قائل نشده باشیم. شاید این اطلاعات باعث جلب اعتماد به کمپین در ادامه مسیر شود و اینکه سایر دوستانی که در ادامه کارهای مشابه انجام می‌دهند، قوت و ضعف‌های ما را ببینند و کارهای بهتری انجام دهند.

جوانمردی: من دو، سه نکته حاشیه‌ای را می‌گویم. فرمایش‌های فرزین فردیس خیلی کامل و گویا بود و چون ایشان یک «مرکز مسئولیت» فراتر از موضوع بحث ما را در اختیار دارند، طبیعتاً اشراف کافی به مساله دارند. در این کمپین، جمع گسترده‌ای از افراد و شرکت‌هایی حضور داشتند که منابع داخلی، سرمایه‌های انسانی و امکانات خود را به‌نوعی به کمپین تخصیص می‌دادند، ولی هیچ‌جا این توانمندی‌ها و زیرساخت‌هایشان ذکر نشده است. به نظر من، آن‌ها مسئولیت اجتماعی خود را به نحو زیبایی انجام دادند و به بدنه کمپین آمدند.

کمپین، نیروهای استخدامی یا نفرات موظف ندارد. به نظر من یکی از جنبه‌های جذاب کمپین همین بود که هر کس با تخصص خودش وارد می‌شد؛ مثلاً یک نفر با تخصص Digital Marketing می‌آمد و دیگرانی با تخصص حمل‌ونقل، تاسیسات، انبارداری، حسابداری و… به کمک می‌آمدند و اجزای پازل را شکل می‌دادند. زحمت این افراد در جایی ذکر نشده، ولی نباید مغفول بماند.

نکته دیگر اینکه در ابتدای کمپین کارها کاملاً سیستماتیک نبودند و پلتفرم مناسبی جهت خدمت‌رسانی به سطح کشور نداشتیم. این مساله بسیار آسیب‌زننده است. به جای اینکه خود ما بخواهیم چنین پلتفرمی را بسازیم، شایسته است که یک زیرساخت کشوری شکل بگیرد تا ما نیز کل عملیات و اعتبارهایمان را در آن به اشتراک بگذاریم، نه اینکه ما برای خودمان پلتفرمی جدا از دیگران به وجود آوریم. وقتی خودمان هم می‌خواستیم پلتفرمی فراهم کنیم، تحت انواع و اقسام فشارها بودیم که «این اطلاعات محرمانه است، این زیرساخت‌ها را به شما نمی‌دهیم، این امکانات را نمی‌دهیم، این نقشه‌ها نباید در اختیار کسی قرار گیرد».

خیلی جاها به جای کمک به انجام اصولی کارها، قابلیت را از ما سلب می‌کردند. یکی از اتفاقاتی که باید در کشور رقم بخورد یا اینکه خودمان در بخش خصوصی، با همین همتی که کمپین نفس را جلو بردیم باید شکل دهیم، ایجاد نوعی پلتفرم مدیریت بحران برای این مواقعی است که باز هم می‌تواند در کشور به وجود آید. ما کشور بحران‌خیزی داریم و بلایای طبیعی حداقل اتفاقی است که مرتب رخ می‌دهد.

 یکی دیگر از اهداف کمپین که بارها مورد تاکید و پافشاری قرار گرفته و ما الان شروع به انجام آن کرده‌ایم، مدیریت دانش است. در حال حاضر فعالیت‌های زیادی صورت گرفته‌اند. گزارش‌دهی در جای خود برای شفاف‌سازی لازم است، ولی نیاز به مدون‌کردن دانش اکتسابی در آن حوزه داریم تا با بقیه به اشتراک بگذاریم. این می‌تواند بخشی از پلتفرم مدیریت بحران باشد؛ به نحوی که تجربه‌ها را با حداقل هزینه و حداکثر بازده، تکرارپذیر کند.

 آیا به نظرتان کمپین نفس می‌تواند به یک «رویه» تبدیل شود؟ عبارت «نهادینه» هم از واژگانی است که در این مدت به آن خیلی تجاوز شده! آیا کمپین نفس می‌تواند به نوعی پارادایم یا الگو برای کسب‌وکارها تبدیل شود؟ آیا کمپین نفس می‌تواند همیشه وجود داشته باشد؟ رسانه‌ها و شما چطور می‌توانید در این الگوسازی ایفای نقش کنید؟

فردیس: قبل از اینکه جواب شما را بدهم، می‌گویم که در ادامه می‌خواهیم چه کار کنیم. الان در فاز دوم، در تدارک «ضیافت نفس» هستیم که احتمالاً آن را دنبال کرده‌اید. حدود یکصد هزار بسته حمایتی فراهم شده که در اختیار افراد آسیب‌دیده از بحران قرار می‌گیرد.

 یکی از شرکت‌های بخش خصوصی را پای کار آورده‌ایم که می‌تواند توزیع را در کل کشور انجام دهد و از خیریه‌های شناخته‌شده نیز کمک می‌گیرد. برای فاز سوم کار هم در حال برنامه‌ریزی هستیم، ولی چون قطعی نیست فعلاً اشاره‌ای نمی‌کنم. بحث‌هایی هم مبنی بر این مطرح است که نفس را به‌عنوان یک نهاد در بلندمدت فعال نگه داریم؛ گرچه کار تخصصی آن در حوزه سلامت خواهد بود. می‌توانیم نهاد را ثبت کنیم. همان‌طور که شهاب عزیز اشاره کرد، تا به حال همه کارهایمان را شرکت‌ها و افراد به‌صورت داوطلبانه پیش برده‌اند، ولی از یک جا به بعد نیاز به ثبت و سازمان‌دهی رسمی خواهیم داشت.

امیدواریم بحران کووید 19 به‌زودی جمع شود، ولی بحران‌های مرتبط با حوزه سلامت می‌توانند زیاد باشند. «پویش ایران من» در زمینه مدرسه‌سازی فعال است. «جامعه نیکوکاری ابرار» و دیگر مؤسسات خیریه مسئولیت‌های خاص خود را دارند، ولی تاکنون نهادی که بتواند مسئولیت اجتماعی را در حوزه سلامت جسمی و روحی جامعه دنبال کند، نداشته‌ایم. سعی می‌کنیم کمپین نفس به ثبت برسد.

 با یکسری از بچه‌های «مدرسه توسعه پایدار» دانشگاه شریف صحبت شده که همکاری‌هایی انجام دهیم. پیشنهاد از سمت آنها بود، ولی ما هم خوشحال شدیم و استقبال کردیم. الان می‌خواهیم برای خردادماه، یک کارگاه رایگان آموزشی برگزار کنیم و درس آموخته‌های شکست و موفقیت کمپین نفس را عرضه کنیم. خود من در کارگروه اطلاع‌رسانی هستم.

عمده بچه‌های کارگروه ما در دیگر کارگروه‌ها عضو بوده‌اند و خبر اتفاقات را به اینجا می‌آوردند تا درباره‌اش حرف بزنیم و بحث کنیم و سپس با کمک کسانی که تخصص رسانه‌ای داشتند؛ از جمله همین دوستانی که در «راه پرداخت» داریم، اخبار را به بهترین شکل انعکاس می‌دادیم. اکنون مشغول جمع‌کردن تجارب دیگر گروه‌ها نیز هستیم؛ مثلاً اگر یک جای دیگر بخواهیم کاری مشابه «کلینیک نفس» انجام دهیم که نیازمند سرعت عمل باشد، بعضی تجربه‌های خوب را داریم و اشتباهاتی هم کرده‌ایم که نباید تکرار شوند. مثال‌هایی می‌آورم تا حرف‌هایم صرفاً کلیات نباشد.

 در مورد سازه آن کلینیک، زمان‌بندی بسیار کمی داشتیم و می‌خواستیم یک رکورد شبیه به «10 روز چینی‌ها» بزنیم؛ گرچه در مقیاس هزار تخت خواب نبود و می‌خواستیم مقیاس 180 مراجعه در روز را پاسخگو باشیم تا بگوییم که در ایران هم می‌توان کارهای نشدنی را در مدت کوتاهی انجام داد. فناوری‌های مختلف سازه را بررسی کردیم.

کارگروه فنی ـ مهندسی ما قرار است در قالب یک سخنرانی، تجارب آن بررسی‌ها را به اطلاع همه برساند. اگر فرداروز کسی بخواهد کار مشابهی بکند، دیگر نیازی به دو روز مطالعه مثل ما ندارد؛ از دانش موجود استفاده می‌کند. در مورد «تجمیع منابع مالی» با پلتفرم‌های مختلف کراودفاندینگ کار کردیم تا چرخ را از اول اختراع نکنیم و به‌دنبال مسیرهای جذب مالی نرویم.

افرادی که می‌خواهند پول‌های خرد را کمک کنند، می‌توانند از «مهربانه» یا پلتفرم‌های بیت‌کوین که در خارج از کشور گذاشتیم، بهره بگیرند. هر کدام از اینها همراه با یکسری اشتباهات و تصورات غلط بود؛ گاهی فکر می‌کردیم «اگر این اتفاق بیفتد، عکس‌العمل‌های خوبی نشان می‌دهند»، ولی بعد متوجه محدودیت‌هایی شدیم که جلویمان را می‌گرفت؛ پس سریعاً راه‌حل جایگزین آوردیم.

 قصد داریم درس‌آموخته‌های مثبت و منفی خود را با کمک «مدرسه توسعه پایدار» دانه‌به‌دانه منعکس کنیم و به کسانی هم که علاقه‌مند هستند، اطلاع‌رسانی می‌کنیم تا در کارگاه به‌صورت رایگان شرکت کنند و حرف‌ها را بشنوند. از شما نیز خواهشمندم که متناسب با حوزه علاقه‌مندی و تخصص خودتان که برای مخاطبان راه پرداخت هم طبیعتاً جذاب است، خبرها را منتشر کنید. انتظار نداریم همه چیز را به اطلاع مخاطبان برسانید، ولی آن قسمتی را که برای مخاطبان جذاب و تفکربرانگیز است، حتماً منتشر کنید. من هم به شما اطلاع می‌دهم که میزبان حضور فیزیکی یا مجازی شما در برنامه بعدی باشیم و صحبت‌های بیشتری را بشنوید و منتقل کنید.

کریمی: من به خاطره دیگری از روایت مشاور رئیس‌جمهور ژاپن از سونامی سال 2011 برمی‌گردم. آن‌ها می‌گفتند که ما روی قاعده آزاد بودن رسانه‌ها توافق کرده بودیم. به این معنی که مردم در شبکه NHK چیزهایی را می‌دیدند و می‌شنیدند و در عین حال می‌توانستند خلاف آن را در شبکه‌های دیگری چون سی‌ان‌ان یا بی‌بی‌سی و… نیز بشنوند و ببینند. منظور این است که چون همه نمایندگان تمام رسانه‌ها حضور داشتند، این امکان را داشتند که از اتفاقی که شاهد و ناظر آن بودند، گزارش تهیه کنند و موضوع را در سطح دنیا برودکست کنند. مشاور رئیس‌جمهور ژاپن می‌گفت ما به مردم اعلام می‌کردیم که روایت رسمی رسانه ژاپن کدام است و مشاهده نمایندگان رسانه‌های خارجی چه مواردی را دربر می‌گیرد.

او تاکید می‌کرد که پذیرفته بودیم که رسانه‌ها حق دارند به ثبت و ضبط وقایع بپردازند و در حالی که امدادگران معترض بودند که حضور رسانه‌ها و حتی صدای هلیکوپترهای آنها در عملیات امداد و نجات اختلال ایجاد می‌کند، اما ما بر این باور بودیم که وقایع باید ثبت و ضبط و به اشتراک‌گذاری اطلاعات و خبرها و گزارش‌ها باید از جانب رسانه‌ها اتفاق بیفتد. به خاطر دارم همان زمان که زلزله در حال تبدیل‌شدن به موج‌های سونامی بود، گزارشگر شبکه NHK که با هلیکوپتر در حال گشت‌وگذار بر فراز دریا بود، اینطور می‌گفت که در حال روایت گزارشی خبری از سونامی نیستند؛ بلکه در حال ضبط تصاویری منحصربه‌فرد درباره پدیده‌ای هستند که نمی‌دانند بار دیگر و در چه زمانی در دنیا اتفاق می‌افتد. گزارشگر تاکید می‌کرد تصاویر واقعه را با بهترین کیفیت ثبت و ضبط می‌کنند تا در اختیار محققان و دانشمندان قرار داده شود تا روی آن مطالعه صورت گیرد.

مشاور رئیس‌جمهور ژاپن نموداری را به ما نشان داد که هنوز در خاطرم مانده است. او روی تصویری که درباره جغرافیای ژاپن بود و نقاط زلزله‌خیز را علامت‌گذاری کرده بود، نشان‌مان داد. مناطقی که به گفته او با همکاری و مشارکت با مراکز معتبر تحقیقات و زلزله‌شناسی دنیا شناسایی شده‌اند. با این حال او تصویر دیگری از زلزله‌های واقعی را نیز نشان داد.

آنچه در مقایسه این دو تصویر جالب بود، درصد پایین همپوشانی مناطق بود که به‌سختی 20 درصد بود. آن مقام ژاپنی خطاب به ما می‌گفت، شاید فکر کنید تا الان پول دور ریخته‌ایم و دست از تحقیق برخواهیم داشت اما ما این کار را ادامه می‌دهیم و تحقیق و مطالعه بیشتری می‌کنیم و آن‌قدر بودجه و منابع مالی هزینه می‌کنیم تا این دو تصویر بر یکدیگر منطبق شوند و ما نیز به جغرافیای واقعی از مناطق زلزله‌خیز ژاپن دست یابیم. آنچه در کمپین نفس هم بدیع و تازه است، چنین است. وقتی زیرساخت‌ها را فراهم می‌کنیم و ابزارها و پلتفرم‌ها را طراحی و در اختیار افراد قرار می‌دهیم، به این معناست که اجازه می‌دهیم ثبت و ضبط‌ها صورت گیرد.

زمانی که اپلیکیشنی مانند ماسک متولد و در آن از زیرساخت نشان استفاده می‌شود، وزارت بهداشت آن را تأیید می‌کند، کاربران از آن استقبال می‌کنند و اطلاعات و داده‌ها وارد آن می‌شود، معنایش این است که این ثبت‌شدن به ما اجازه و فرصت برای یادگیری‌های آینده را می‌دهد.

نفس هم بی‌شک دچار خطاها و اشکالاتی بوده که اگر سریعاً ثبت و ضبط و به دیگران منتقل نشود، ممکن است در بحران‌های آینده مجدداً تاوان همین خطا و تکرار شدن آن را پرداخت کنیم. فکر می‌کنم اگر ما یاد بگیریم به محض وقوع خطا و اشکال یا هر درس‌آموخته قابل تکرار دیگری، آن را ثبت و ضبط کنیم، دستاوردی فوق‌العاده جذاب و ارزشمند خواهیم داشت. روش‌های انتشار اعم از مستندات کتبی تا فایل‌های ارائه و وبینار و… و در جریان قرار دادن موضوعات با متخصصان و اصحاب این حوزه، جدای از پیوند اجتماعی و روابط اقتصادی میان بنگاه‌ها و تعاملات تشکلی، احتمالاً در زندگی رو به آینده مثبت و امیدوارانه، همه ما را محکم‌تر خواهد کرد.

جوانمردی: راجع به اهمیت پلتفرم و مدیریت دانش توضیح دادم. به اعتقاد من جدی‌ترین کاری که پیش رو داریم، همین «درس‌گیری از اتفاق‌های افتاده و تصحیح مسیر برای آینده» است و این محقق نمی‌شود مگر کلیه ذی‌نفعان فیدبک بدهند. الان از داخل تصوراتی داریم؛ در لایه نزدیک به خودمان فیدبک‌هایی شکل گرفته، ولی فیدبک‌های واقعی‌تری نیز باید از درون جامعه و لایه‌های بعدی به ما برسد تا مسیر را تصحیح کنیم. اگر این اتفاق نیفتد، شاید خوشحال باشیم که حداکثر تلاش‌مان را کرده‌ایم و در هنگام اتفاقات مشابه نیز همین کارها را تکرار کنیم؛ بدون اینکه به‌روز شود. خواهشمندم شما فعالان رسانه‌ای، بستر مناسب تعامل و فیدبک گرفتن را برایمان فراهم کنید تا جهت تصحیح مسیر آینده کارهای جدی‌تری انجام دهیم.

خیلی خوب است که شما به فکر مستندسازی تجارب هستید. همه کارهای جدی اجتماعی، بحران‌ها، اتفاقات و پدیده‌ها نیازمند مستندسازی هستند؛ اما از شما خواهشمندم و پیشنهاد می‌دهم حتماً این مستندسازی در چارچوب فرمول‌های مدون و منسجم باشد تا بعداً دسترسی آسان به آن فراهم شود. به‌عنوان نمونه، بزرگ‌ترین حادثه تاریخ کشور ما زلزله بم بود که 43 یا 44 هزار نفر در آن فوت کردند. اگر همین الان بخواهید یک کتاب پیدا کنید که تجارب هلال احمر را در آن واقعه ذکر کرده باشد، هیچ جا نمی‌یابید.

بسیار دردآور است که از بزرگ‌ترین بحران، هیچ مستندی نداشته باشیم؛ فقط یکی، دو فیلم معمولی ساخته شده است. اکنون که کمپین، اراده مستندسازی را دارد، امیدوارم از آدم‌هایی که در حوزه مدیریت بحران تخصص دارند، در فرایند مستندسازی استفاده شود. ما هم در رسانه‌ها می‌توانیم کمک کنیم که حاصل کارهایتان بازتاب داشته باشد. از آقای فرزین و آقای جوانمردی خواهشمندم در یک جمله بفرمایند که چه چیزی در مورد کمپین نفس رخ داد که قبلاً فکرش را نمی‌کردند و به خاطرش متعجب شدند.

جوانمردی: نکته‌ای که من را متعجب کرد این بود که جدی‌ترین بازیگران کمپین، بزرگ‌ترین صنایع و کسب‌وکارها نبودند؛ بلکه کسانی بودند که اندیشه‌های بزرگ، قلب‌های بزرگ و نگاه‌های مسئولانه داشتند. این کمپین به ما ثابت کرد که برای جدیت و احساس مسئولیت در بحران‌ها نیاز نیست که در رأس بزرگ‌ترین بنگاه اقتصادی باشی؛ مهم این است که صاحب بزرگ‌ترین قلب باشی که پای این قضیه مسئولانه بایستید.

فردیس: فکر می‌کنم شهاب جوانمردی، حرف من را با تعبیر دیگری بیان کرد. خیلی پیش می‌آمد که به کسی رجوع می‌کردیم و می‌گفتیم «می‌خواهیم این کار را برایمان انجام دهی و هزینه‌اش هم معقول باشد، ولی با سرعت بالا انجام گیرد». بعد که طرح یا کارتن را برای چاپ می‌فرستادیم یا به یک گرافیست می‌گفتیم «این زحمت را بکش» و موقعی که خودش ایده را می‌خواند و صورت‌مساله را می‌فهمید، می‌گفت «من هزینه‌ای بابت این کار نمی‌خواهم. این هم همراهی من با شماست». چنین تلاش‌هایی برای من بسیار دلنشین بود و حس خیلی خوبی می‌داد. در دو ماه گذشته، بیشترین لذتی که در کمپین نفس بردم؛ مربوط به همین همراهی‌های غیرمترقبه و سخاوتمندانه بود.

منبع ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۴
نویسنده / مترجم امین شول سیرجانی علی ورامینی
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.