راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

گرداب سکوت؛ چرا حرفه‌ای‌ها سکوت کرده‌اند؟

حجم شگفتی‌ها چنان زیاد شده که فعالیت اقتصادی مانند زندگی در سرزمین عجایب شده است؛ به نظر می‌رسد بسیاری از حرفه‌ای‌ها که منطق سرزمین عجایب را نمی‌دانند سکوت پیشه کرده‌اند. متاسفانه ذهن‌هایی که به روش‌های پیچیده عادت می‌کنند، قادر نیستند روش‌های ساده را درک کنند و برای هر موضوعی به‌دنبال پیچیده‌ترین روش‌ها می‌گردند.

به‌صورت سیستماتیک بسیاری از کسانی که می‌توانند و باید حرف بزنند، ترجیح داده‌اند سکوت کنند. سکوت عاقلان نقطه خطرناکی است و باید از آن ترسید. این یادداشت اولین بار در ماهنامه عصر تراکنش شماره ۲۹ منتشر شده است.

صنعت پرداخت ایران دچار مارپیچ سکوت شده است. هر روز تعداد آدم حسابی‌هایی که سکوت می‌کنند، بیشتر و بیشتر می‌شود و اندک‌افرادی هم که حرف حساب دارند، به‌مرور ترجیح می‌دهند سکوت کنند. سکوت و سقوط دو روی یک سکه هستند. مدیری که می‌داند یک طرح غلط است، ولی ترجیح می‌دهد حرفی نزند یا جلوی دوربین خلاف نظر خودش را می‌گوید و در خلوت به طرح و طراحان آن فحش می‌دهد، دچار مارپیچ سکوت شده است، البته به نظر می‌رسد چنان کابل همه را از برق کشیده‌اند که کسی جرات نمی‌کند حرف بزند.

وقتی تکنوکرات‌ها در مسائل فنی دچار مارپیچ سکوت می‌شوند، باید انتظار فاجعه‌ای مانند چرنوبیل را داشت. حالا به لطف سریال چرنوبیل بسیاری دیده‌اند که مارپیچ سکوت چه بر سر یک نسل و حتی نسل‌های بعد آورد. در حالی که اگر همان ابتدا عاقلان سکوت نمی‌کردند و تذکر می‌دادند، مسیر اشتباه سد می‌شد.

خطر مارپیچ سکوت در صنعت پرداخت جدی است و اگر امروز حال این صنعت خوب است، مثل کسی می‌ماند که از طبقه ۱۰۰ سقوط کرده و در طبقه ۵۰ فکر می‌کند تا اینجای کار که خوب بوده است! 

مثلا رمز دوم پویا؛ چرا کسی چیزی نمی‌گوید؟

در اجرای طرح رمز دوم پویا حتما مصالح ملی وجود دارد که بنده از آنها بی‌اطلاع هستم. اینکه شرکت شاپرک میلیون‌ها تومان هزینه تبلیغات بیلبوردی برای رمز دوم پویا می‌کند هم حتما مصالحی دارد که بنده از آنها بی‌اطلاع هستم. اینکه این طرح باید اجرا بشود یا اجرا نشود هم نه در ید اختیار و نظر بنده است و نه حتی موضوع این یادداشت. شاید من هم مانند بسیاری دیگر باید در برابر حجم عظیم بی‌تدبیری‌ها سکوت کنم و چیزی نگویم. منتها گاهی اوقات سکوت سبب می‌شود فردا پیش خودمان شرمنده باشیم و در دادگاه وجدان سرافکنده شویم. این شد که در این مدت در چند برنامه برخی چالش‌های پیش روی اجرای طرح رمز دوم پویا را بیان کردم و به طرز عجیبی با سخت‌ترین مقاومت‌ها روبه‌رو شدم. چنین برخوردهایی من را به این نتیجه رساند که یک بار حتما باید بگویم که چرا رمز دوم پویا طرح اشتباهی است. در این یادداشت از مسیر اشتباهی صحبت می‌کنم که طرح رمز دوم پویا بخش کوچکی از آن است و متاسفانه تا زمانی که همین مسیر را طی کنیم به نتایج قبلی می‌رسیم. 

اگر کسی امروز از جایی که هستیم راضی است، قطعا می‌تواند از گذشته دفاع کند. ولی اگر قبول داریم این جایگاه امروز ما نیست و حق کشور ما بیش از این بوده، ساده‌ترین راه عدم تکرار گذشته است. 

متاسفانه گذشته با بسامدی بالا مدام در حال تکرارشدن است. صحنه ثابت است و فقط بازیگران تغییر می‌کنند. در نهایت هم این تماشاچیان هستند که خسته شده‌اند و بازیگرانی که به‌مرور ترجیح می‌دهند تماشاگر باشند تا بازیگر.

طرح رمز پویا اشتباه است، نه به دلایل فنی ـ که آن هم هست ـ بلکه به‌دلیل نگاه اشتباه به یک مساله اجتماعی. رمز دوم پویا راه‌حلی فنی برای حل مساله‌ای اجتماعی است. آن‌طور که ادعا شده، دلیل اینکه مدیران بانک مرکزی به این نتیجه رسیده‌اند که باید رمز دوم پویا را اجرایی کنند، حجم پرونده‌های فیشینگ است. آنها ادعا می‌کنند با اجرای طرح رمز دوم پویا دیگر شاهد فیشینگ نخواهیم بود و مساله فیشینگ برای همیشه حل می‌شود. در صورتی که با اجرایی‌شدن رمز دوم پویا آیا اگر باز هم پرونده‌های کلاهبرداری تشکیل شود، باز هم می‌توانیم بگوییم این همه هزینه ارزش داشت؟ متاسفانه به‌صورت پروپاگانداگونه‌ای رمز دوم پویا در مقابل فیشینگ قرار گرفته و جوری تبلیغات می‌شود که اگر کسی رمز دوم پویا را نقد کند، انگار مدافع فیشینگ است! چرا به این موضوع درست نمی‌پردازیم که رمز دوم پویا در از بین بردن فیشینگ موفق نخواهد شد؟

فیشینگ یک پدیده اجتماعی است و معمولا از طریق مهندسی اجتماعی انجام می‌شود. فیشینگ نوعی تقلب است و در تقلب عامل انسانی بسیار مهم است. تاریخ کوتاه بشر نشان داده که تقلب همیشه همراه بشر است و حتی در توسعه‌یافته‌ترین کشورها نیز تقلب وجود دارد؛ در واقع باید قبول کنیم همیشه درصدی متقلب وجود دارند. به‌عنوان نمونه یکی از ماجراهای جالب این روزها خانم دکتر روجا معروف به ملکه کریپتو است. روجا یک خانم لهستانی بود که با سخنرانی‌های پرشور خود توانست میلیاردها یورو پول مردم را برای پروژه تقلبی «وان‌کوین» جمع کند. تصور می‌کنید این خانم یکی از پرشورترین و معروف‌ترین سخنرانی‌های خود را کجا انجام داده است؟ پاسخ لندن است. و سوال بعدی اینکه تصور می‌کنید این خانم سر شهروندان چه کشوری کلاه گذاشته است؟ باورکردنی نیست، ولی این زن از اروپای شرقی توانسته سر هزاران بریتانیایی را کلاه بگذارد؛ آن هم در دورانی که گوگل حضور دارد و با یک جست‌وجوی ساده اسکم یا تقلبی‌بودن طرح مشخص می‌شد. 

یک جور دیگر نگاه کنیم. پیشرفته‌ترین سیستم‌های پرداخت در دنیا متعلق به ویزا و مسترکارت است و کشورهای اروپایی و آمریکایی سال‌ها روش‌های گوناگون را امتحان کرده‌اند و به بهترین روش‌های انجام کار و استانداردهای مناسب رسیده‌اند. آیا در این کشورها و در این سیستم‌ها فیشینگ و تقلب به صفر رسیده است؟ پاسخ این است: خیر! وقتی ویزا و مستر بخشی از درآمدهای خود را برای جبران خسارت کنار گذاشته‌اند و نتوانسته‌اند حجم فیشینگ را با بهترین ابزارهای هوش مصنوعی هم به صفر برسانند، چگونه انتظار داریم با یک طرح فنی نیم‌بند به مبارزه با پدیده‌ای اجتماعی و به‌شدت پیچیده به نام فیشینگ برویم. 

متاسفانه ایران به آزمایشگاهی برای طرح‌های مهندسی تبدیل شده و نگاه ما به بسیاری از پدیده‌های اجتماعی اجرای یک پروژه است و تصور می‌کنیم به شکل مدیریت پروژه می‌توانیم کشور را مدیریت کرد.

در دنیا و سیستم‌های پرداخت بین‌المللی پدیده‌ای به نام رمز دوم کارت و حتی تراکنش کارت به کارت وجود ندارد. جالب است که کسی به این فکر نمی‌کند که وقتی در چیزی که بلد نیستیم اجتهاد کردیم و اختراعات من‌درآوردی ما آثار جانبی داشته، چرا به گذشته برنمی‌گردیم و ریشه خطا را در تصمیمات گذشته جست‌وجو نمی‌کنیم؟

نمی‌توانیم پدیده‌ای به نام رمز دوم خلق کنیم و با آن از طریق کارت‌هایی که به‌صورت مستقیم به حساب‌های بانکی متصل است پرداخت آنلاین راه بیندازیم و با چیزی مانند کارت به کارت به کمک فیشینگ بشتابیم و انتظار فیشینگ نداشته باشیم! هیچ کجای دنیا مانند ایران کارت به کارت وجود ندارد و برای انجام تراکنش انتقال پول راه‌های امن‌تر و مناسب‌تری وجود دارد که مبتنی بر خدمات بانکداری است، نه پرداخت.

متاسفانه ذهن‌هایی که به روش‌های پیچیده عادت می‌کنند، قادر نیستند روش‌های ساده را درک کنند و برای هر موضوعی به‌دنبال پیچیده‌ترین روش‌ها می‌گردند. 

شاپرک و تو چه دانی که چیست شاپرک

در هر حال چیزی که این روزها مغفول مانده، نقش شاپرک است. می‌توان یک بار دیگر به روزهای ابتدایی خلق شاپرک بازگشت و بررسی کرد که شاپرک با چه اهدافی خلق شد و به کدام‌یک از اهداف خود رسید. متاسفانه پیچیدگی‌های فنی سیستم‌های پرداخت و بانکداری باعث شده که بانک مرکزی و شاپرک دست به فعالیت رگولاتوری بزنند؛ در حالی که هیچ نهادی ناظر فعالیت آنها نیست. شاپرک در سال‌های گذشته با درآمد بالایی که از محل تراکنش‌های پرداخت داشته، باید سیستم‌های ضدتقلب پیشرفته‌ای را ایجاد می‌کرد. به گونه‌ای که به‌سرعت می‌توانست تراکنش‌های مشکوک را شناسایی کند و جلوی انجام هر تراکنش مشکوکی را بگیرد. این اتفاقی است که در تمام دنیا افتاده است. حالا شاپرک با درآمد آسان و بادآورده‌ای که در سال‌های گذشته داشته، این روزها تبلیغات بیلبوردی می‌کند و هنوز نتوانسته یک سیستم ضدتقلب مناسب برای جلوگیری از فیشینگ ایجاد کند. به همین دلیل این روزها مردم گرفتار شده‌اند و پلیس فتا و دادستانی باید بار شاپرکی را به دوش بکشند که نخواسته یا نتوانسته نقش واقعی خود در سیستم پرداخت را بازی کند. 

علی ایحال رمز دوم پویا اجرایی خواهد شد. ظاهرا به بانک‌ها دستور داده شده هزینه‌ای به مردم تحمیل نکنند. از این منظر قطعا مردم ناراحتی احساس نمی‌کنند. کار کردن با سیستم‌های گوناگون برای رمز دوم پویا هم چالش‌هایی دارد که بعد از مدتی همه به این وضعیت عادت می‌کنند. منتها پرسش اصلی این است که آیا برای یک ماشین ۶۰ میلیون تومانی دزدگیر ۱۲۰ میلیون تومانی نصب نکرده‌ایم؟

کجایند یادگاری‌بگیرها؟

کسب‌وکارهای اینترنتی و آنلاین ایران این روزها چنان درگیر مسائل گوناگون هستند که کسی حواسش نیست که چه بلایی بر سر کسب‌وکارهای جدید می‌آید. به نظر می‌رسد طرح کلانی برای ایجاد محدودیت‌های جدی بر سر راه توسعه کسب‌وکارهای اینترنتی وجود دارد. به‌عنوان نمونه ایجاد محدودیت حداکثر ۱۰۰ میلیون تومان تراکنش در روز برای افراد حقیقی و حقوقی احتمالا بخشی از این طرح است. سوءمدیریت در بخش‌های ارزی برخی را به این نتیجه رسانده که به هر شکل ممکن باید جلوی توسعه فناوری در ایران را بگیرند. افرادی که هیچ ارتباطی با فناوری ندارند، به‌دلیل تصمیمات اشتباه خودشان فناوری را پاشنه‌آشیل کرده‌اند و حالا به این نتیجه رسیده‌اند که تا حد ممکن باید فناوری را محدود کرد. سال‌ها در راه پرداخت گفتیم که سرعت گردش پول نباید کنترل‌نشده بالا برود! راستی کجایند آن مدیران بانک مرکزی که با سرعت بالای گردش پول در ایران عکس یادگاری می‌گرفتند؟

به رمز دوم پویا هم عادت می‌کنیم

امنیت با زور ایجاد نمی‌شود؛ بانک مرکزی رگولاتور بانک‌هاست، نه مردم؛ رمز چیزی است در سر آدم‌ها، نه در موبایل آنها. رمز دوم پویا در مقابل فیشینگ نیست. در زمینه رمز دقت کنید که چیزی که می‌دانیم و چیزی که هستیم را نباید به چیزی که داریم تبدیل کنیم.

آمارهای فیشینگ دقیق نیست. گفته می‌شود امسال حدود ۱۸ هزار پرونده در این زمینه تشکیل شده است، ولی هیچ‌گاه حجم فیشینگ بیان نشده است. چرا شاپرک از پول‌هایی که بابت تراکنش‌ها گرفته، سیستم‌های ضدتقلب ایجاد نکرد که بلافاصله جلوی هر تراکنش مشکوکی را بگیرد؟! به‌راستی نهاد ناظر شاپرک کجاست؟ بانک مرکزی چگونه می‌تواند هم ذی‌نفع باشد، هم رگولاتور؟ چرا به جای رفتن به سمت سیستم‌های توزیع‌شده مدام به سوی تمرکز می‌رویم؟ چرا ویزا و مسترکارت در دنیا ریسک را برمی‌دارند، ولی در ایران ریسک شاپرک صفر است. چرا تراکنش کارت‌به‌کارت که مکمل فیشینگ است را جمع نمی‌کنیم؟ چرا تراکنش کارت‌به‌کارت که مدتی جمع شده بود، دوباره بازگشت؟

چرا بحث KYC را جدی نمی‌گیریم و مشکلاتی که در بخش KYC وجود دارد را در بخش‌های دیگر می‌خواهیم حل کنیم؟ چرا کارت‌های نقدی که به‌صورت مستقیم به حساب بانکی افراد متصل است در ایران فراگیر شد؟ چرا کارت اعتباری را جدی نگرفتیم؟ چرا تسویه در ایران آنی است؟ چرا آموزش در زمینه امنیت را جدی نگرفتیم و حالا کاسه و کوزه‌ها را توی سر مردم خرد می‌کنیم؟

به هر روی چه بخواهیم، چه نخواهیم این طرح اجرایی می‌شود، ولی عنوان نوآوری و فناوری به آن ندهیم. اگر ایران را آزمایشگاه فرض کرده‌ایم، حداقل نیم‌نگاهی به طرح‌های جهانی بیندازیم. اگر اصرار داریم چیزی را پویا کنیم، چرا حداقل CVV2 را پویا نمی‌کنیم؟

اقتصاددانان و آزمایشگاهی به وسعت ایران

یادداشتی دیدم که یکی از اقتصاددانان عزیز، دکتر تیمور رحمانی، در دفاع از افزایش قیمت بنزین یا به عبارتی حذف یارانه از آن نوشته و توضیح داده بود که دلیل این همه مقاومت بدنه دولتی و مردم در برابر افزایش قیمت بنزین اقتصاددانان هستند. البته او به اقتصاددانانی مانند خودش نظر ندارد و صحبت از اقتصاددانانی می‌کند که درس‌هایشان را خوب نخوانده‌اند! استدلال‌های او در زمینه اینکه چرا استدلال برخی اقتصاددانان در مخالفت با افزایش قیمت بنزین اشتباه است، خواندنی بود.

منتها نکته مهم یادداشت او از نظر من این است که یک اقتصاددان به‌صورت بی‌سابقه‌ای از این گفته که مقصر وضع موجود هستند؛ هرچند این بار هم با رندی تقصیرها به گردن عده معدودی از اقتصاددانان انداخته شده است. آنچه برای اقتصاد‌نخوانده‌هایی مانند من که از قضا موافق واقعی‌شدن قیمت بنزین (و البته خدمات و کالاهای دیگر) و حذف یارانه‌ها هستیم، مهم است این است که در ۵۰ سال گذشته چه کسانی هدایت اقتصاد ایران را در دست داشتند؟ برخی معتقد هستند که دهه ۴۰ شمسی دوران طلایی اقتصاد ایران بوده و آن را نتیجه فعالیت سه اقتصاددان می‌دانند. اقتصاددانان می‌گویند که بعد از آن هدایت اقتصاد از دست اقتصاددانان خارج شده و کار به دست نااهلانی مانند مهندسان افتاده است؛ ادعایی که درست نیست. همان کسانی که این روزها در راس اقتصاددانان، مخالف وضع موجود هستند، در سال‌های گذشته و در بازه‌های گوناگون یا در دولت حضور داشتند یا ارتباط ارگانیکی با دولت داشتند. چند اقتصاددان را می‌شناسید که فعال بخش خصوصی باشد؟ به‌جز حضور در عرصه بورس، اقتصاددانان در کدام عرصه‌های تولید حضور جدی داشته‌اند؟ استاد دانشگاهی که حقوقش را سر ماه از دولت می‌گیرد و مهم‌ترین چالش او امتحانات پایان ترم دانشجویان است، چگونه می‌تواند درباره شیوه‌های درست مدیریت و تولید اظهارنظر کند؟

کسی که خودش خیس نشده و هیچ‌گاه در عمق سه‌متری شنا نکرده و پایش گیر نیست، چطور می‌تواند بگوید چگونه باید شنا کرد؟ 

در تمام ۵۰ سال گذشته سکان هدایت وزارت اقتصاد و بانک مرکزی بر عهده اقتصادخوانده‌ها بوده است؛ اقتصاددانانی که اغلب آنها قبل و بعد از دولت در دانشگاه حضور داشتند و سر تا پا دولتی بودند، سکان هدایت اقتصاد را برعهده داشتند.

گویی اقتصاد عرصه آزمون و خطا و ایران آزمایشگاه آنهاست. در ۵۰ سال گذشته آنها ایران را به یک آزمایشگاه بزرگ تبدیل کردند؛ هم مدیران دولتی اقتصاددان بودند، هم منتقدان وابسته به پول دولت، اقتصاددان بودند. دعواها هم یک دعوای خانوادگی است و نااهلانی مثل مهندس‌ها راهی به این خانواده ندارند.

بگذارید از یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات اقتصاددانان عزیز هم صحبت کنیم؛ آنها هیچ‌گاه فناوری را جدی نگرفتند و همیشه فناوری را کالایی از جنس هزینه یا نهایتا سرمایه‌گذاری دیدند. از منظر اقتصاددانان هیچ تفاوتی بین خودرو، بنزین، نان، اینترنت و بلاکچین وجود ندارد. آنها همه‌چیز را کالایی‌هایی می‌بینند که قیمتی دارد و قیمت آنها در بازار و بر مبنای مکانیسم عرضه و تقاضا معلوم می‌شود. ولی واقعیت این نیست. اقتصاددانان هیچ‌گاه اقتصاد اشتراکی را جدی نگرفتند و مهم‌تر از همه اقتصاددانان هیچ‌گاه جرات نکردند به ساحت قدسی پول شک کنند. 

تفاوت اهل فناوری با اقتصاددانان این است که آنها همیشه در حالت بتا هستند. هیچ‌گاه همه‌چیز را نمی‌دانند و همیشه در حال یادگیری و تغییرند. در حالی که اقتصاددانان سال‌هاست همه‌چیز را می‌دانند. اقتصاددانان همیشه برای همه‌چیز راه‌حل دارند، بدون اینکه حتی یک روز تجربه انجام یک پروژه غیردانشگاهی را داشته باشند. مهم‌ترین کار اقتصاددانان تدریس دانسته‌هایشان درباره اقتصاد است و هیچ‌گاه از نادانسته‌هایشان صحبت نمی‌کنند. آنها جواب تمام سوالات را می‌دانند و از منظر آنها این دولت‌مردان هستند که با گوش‌نکردن به حرف آنها این وضع را خلق کرده‌اند. 

کاش اقتصاددانان یک بار و فقط یک بار جرات این را داشتند که اعتراف می‌کردند در ۵۰ سال گذشته اشتباه کرده‌اند و کاهش ارزش سالانه ارزش پول به‌دلیل درک اشتباه آنها از اقتصاد بوده است.

نیازی به توضیح نیست که در این یادداشت درباره اقتصاددانان صحبت کردم، نه اقتصاد. اقتصاددانان با پیچیده نشان‌دادن علم اقتصاد اشتباهات خود را پنهان می‌کنند و درک ناقص خود از اقتصاد را می‌پوشانند. از سوی دیگر و البته متاسفانه، وزارت اقتصاد در ایران هم که باید یکی از تخصصی‌ترین وزارتخانه‌ها باشد، بیشتر وزارت سیاست است.

مغزهای کوچک زنگ‌زده

باری، بحران شکاف اجتماعی و عدم اعتماد به واسطه‌ها ما را در شرایط سختی قرار داده است. در بحرانی که اخیرا پیش آمد، نزدیک به یک‌هزار شعبه بانک که بخشی از آنها اصلا دولتی نبودند، آسیب دیدند. به نظرم این زنگ خطر مهمی است و باید به آن گوش کرد. در روزهایی که بانک مرکزی به موضوعات کم‌اهمیت مشغول است، مهم‌ترین خواسته فعالان اقتصادی و کسب‌وکارها توسعه رگولاتوری است. رگولاتور فرصت محدودی دارد و در صورت از دست دادن زمان، باید برای دیگران فرش قرمز پهن کنیم. استارت‌آپ‌ها و کسب‌وکارهای مبتنی بر نوآوری و فناوری، برآمده از درون یکی از آزادترین اقتصادهای دنیا هستند، در حالی که اقتصاد ایران یکی از بسته‌ترین‌هاست. در اقتصادهای با تورم پایین که نرخ بهره بانکی حدود دو درصد است، رسیدن به بازدهی‌های ۱۰ درصد بازدهی‌ بالایی است. منتها در ایران کف بازدهی که ما را به نقطه صفر می‌رساند، ۲۰ درصد است. اینکه این روزها فعالان اقتصادی و کسانی که می‌توانند، سکوت می‌کنند، به این دلیل نیست که رضایت دارند؛ آنها آینده خود را جای دیگری تصور می‌کنند.


گرداب سکوت

گرداب سکوت یک نظریه از علوم ارتباطات است که توسط «الیزابت نوئل نیومن»، دانشمند آلمانی گسترش یافته ‌است. نظریه گرداب سکوت باور دارد که بر اساس قدرت رسانه‌ای می‌توان عقاید مخالف و انحرافی را مایوس ساخت و اجازه داد در گرداب سکوت به فراموشی سپرده شوند. به نظر نیومن ‌باید در تاثیر همه پیام‌ها با هم و در یک مجموعه به جست‌وجو پرداخت؛ نه‌تنها در پیام‌های جداگانه و منفرد.


تاثیر تلویزیون

از نظر الیزابت نوئل نیومن اگر محققان قبلا موفق نشدند تاثیر رسانه‌ها را به‌خوبی ثبت کنند، به این دلیل بوده‌ که آنها ارتباط تدریجی که رخ داده را به حساب نمی‌آوردند. از آنجایی که بینندگان تلویزیون دانش و نظرات خود را می‌توانستند به غیر بینندگان نیز منتقل سازند، توانایی تشخیص تفاوت میان این دو گروه و همچنین تاثیرات ادعاشده توسط تلویزیون برای محققان وجود نداشت. اینکه تلویزیون هیچ تاثیری بر عموم مردم ندارد را نیومن به یک فیل تشبیه می‌کند که آن را استتار کرده باشیم. تاثیرات آنچنان بسیار بزرگ هستند که ثبت آنها را دشوار خواهد کرد.


اصول گرداب سکوت

  • مردم غیرمنطقی هستند. آنها احساسات خود را دنبال می‌کنند؛
  • بنا به نظر نیومن به‌طور عمده اگر نوع رسانه استفاده‌شده انتخابی نباشد، قدرت رسانه بزرگ است، مانند تلویزیون که یک رسانه غیرانتخابی است؛ (در زمان نیومن تعداد روزنامه‌هایی که خوانندگان می‌توانستند انتخاب کنند، از کانال‌های تلویزیون که بینندگان استفاده می‌کردند بیشتر بوده‌ است.)
  • تاثیر رسانه‌ها بد و قابل سرزنش است؛
  • مردم با ترس مداوم از انزوای اجتماعی زندگی می‌کنند. یک نگرش که توسط اکثریت مردم به اشتراک گذاشته نشده و در نتیجه هیچ پشتیبانی مردمی هم ندارد، می‌تواند به انزوای اجتماعی فرد منجر شود. در چنین شرایطی تمایل پیوستن به نگرش غالب آنچنان رشد می‌کند که سایر دیدگاه‌های شخص از بین می‌روند.

سه عامل

با توجه به نظریه گرداب سکوت، سه عامل انباشتگی، هماهنگی و حوزه عمومی است که تعیین عملکرد رسانه را بر عهده می‌گیرند و آن را چنین قدرتمند می‌سازند.

انباشتگی 

پیام‌های رسانه‌ای تکرار می‌شود (موضوع در روزنامه، در تلویزیون، در اینترنت). به‌دلیل تکرار خبر در فواصل منظم احتمال اینکه فرد اخبار را نشنیده باشد بسیار کم است. (یک بولتن خبری هر ساعت)

هماهنگی 

مردم به‌دلیل ترس از انزوای اجتماعی، خود را با دیدگاه‌های غالب هماهنگ می‌سازند، آنها تلاش می‌کنند خودشان را آن‌گونه که پذیرفته شوند، با افکار عمومی همگام سازند. این قانون برای ایستگاه‌های تلویزیونی نیز معتبر است، زیرا آنها نیز روی دیدگاه‌های جمعی حساب می‌کنند. این خبرنگاران هستند که تصمیم می‌گیرند چه موضوعاتی دارای ارزش خبری هستند یا خیر. انتخاب روزنامه‌نگاران اغلب مشابه هستند و آنها خودشان را آنچنان با نگرش‌های غالب وفق می‌دهند که ساخت گزارش از رویدادهای خاص در رسانه‌های مختلف تا حدود زیادی با یکدیگر سازگار باشد. «بسته روزنامه‌نگاری» به این پدیده اشاره دارد.

حوزه عمومی 

به نظر نیومن انسان، به‌شدت وابسته به محیط اطراف خویش است. فرد از طریق رسانه‌های جمعی اطلاعات اطراف خویش را کسب می‌کند و با کمک همان اطلاعات نظر شخصی خود را به وجود می‌آورد. از آنجا که رسانه‌ها در حوزه عمومی عمل می‌کنند و مدام تعداد بیشتری از مردم را جذب می‌کنند، توانایی ایجاد گرداب سکوت و تقویت آن را نیز دارا هستند. شخصی که فکر می‌کند نظر او با دیدگاه غالب سازگار است، بیشتر تمایل دارد نظر خود را بازگو کند تا شخصی که مخالف دیدگاه غالب است و متقاعد نشده است.


ماهیت نظریه گرداب سکوت

مردم از انزوای اجتماعی هراسانند. 

برای جلوگیری از انزوا، فضای نظری را از نزدیک تحت نظارت قرار می‌دهند.

اطلاعات در مورد فضای نظری را از دو منبع به ‌دست می‌آورند:

  • مشاهدات شخصی، ارتباط میان‌فردی؛
  • رسانه‌های جمعی، به‌ویژه تلویزیون.

رسانه‌های جمعی تصویر نسبتا هماهنگی از واقعیت را منتشر می‌کنند و با گذشت زمان تنها تعداد کمی از مردم ابراز نظری در برابر افکار عمومی غالب خواهند داشت. عقاید مخالف در گرداب سکوت از بین خواهند رفت، اما مردم هسته اصلی را تشکیل می‌دهند، آنها می‌توانند فرایند گرداب جدیدی را آغاز کنند که در نهایت یک نظر دیگر نیز منقرض شود.

منبع ماهنامه عصر تراکنش شماره ۲۹
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.