پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
استاد، کوئیز نمیگیرید!؟
حمیدرضا نورصالحی، مشاور و طراح سیستمهای پیشرفته علم و فناوری؛ ماهنامه عصر تراکنش / از وقتی بنا شد سال 95 را بدون اصلاحات در مدل کارمزد بر تراکنشهای شاپرکی پشت سر بگذاریم و در حالی که قرار بود سال 96 را مشغول رفع چالشهای مربوط به ورود به بازارهای جهانی شده و در دنیایی پر از نوآوریهای ناب و رنگارنگ غرق شویم، برای نخستین بار لحظات تلخ Bank Run را تجربه کردیم و امروز که کمکم به روزهای پایانی سال 96 نزدیک میشویم، دیگر از هر فردی که میگوید و سعی میکند همه وظایف خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد، بیشتر ناامید میشوم! البته این اظهارنظر برای همکارانی که به مبانی دانش اقتصاد آشنا هستند، نهتنها عجیب نیست، بلکه در حد یک راهکار جدی قابل بحث است، ولی برای عموم جامعه که کمترین آگاهی و آشنایی با مبانی دانش اقتصاد ندارد، بعید است که بتوانیم از چالشهای پیشرویمان با سربلندی عبور کنیم. به همین دلیل شاید بهتر باشد با زبانی ساده اعلام کنیم که بهتر است از این پس کردار ما به سمتی میل کند که دیگر کمتر به فکر بهتر انجام دادن وظایف شخصی خودمان باشیم و بیشتر به این مهم فکر کنیم که چطور میتوانیم کاری کنیم تا دیگری بتواند وظایفش را بهتر انجام دهد و سعی کنیم عمل کردن به همین نکته را به چالش اصلی پیشروی خود و جامعه تبدیل کنیم.
در واقع حقیقتی که در پس این اظهارنظر نهفته است، به ماهیت بهینهساز (optimizer) نوع بشر – که محور اصلی دانش اقتصاد را تشکیل میدهد – برمیگردد؛ فارغ از فرهنگ غالب بر هر جامعهای که در آن زندگی میکند. کلاس درس A را تصور کنید. در حالی که یک دانشآموز سعی میکند به بیشترین مقدار ممکن از درس خواندن فرار کند، دانشآموز دیگری سعی میکند به بیشترین مقدار ممکن در امتحانات تقلب کند و دانشآموز دیگری سعی میکند در بیشترین حد ممکن درباره موسیقی با دیگران صحبت کند. همچنین در حالی که دانشآموز دیگری سعی میکند در بیشترین حد ممکن درس بخواند (تقاضا)، آموزگار کلاس سعی میکند در بیشترین سطح ممکن به دانشآموزان درس بدهد (عرضه)! و باور کنید یا نه، جامعه امروز ما کاملا مشابه همین کلاس درس فرضی رفتار میکند. با کمی دقت به این کلاس درس متوجه میشویم که هر فرد بدون وقفه مشغول بهینه کردن آن رفتاری است که به آن علاقه داشته یا نسبت به آن وظیفه دارد، اما رفتار جمعی این کلاس در نهایت بهنحوی عمل میکند که مانع تولید خروجیهای مناسب و همجهت با اهداف عالی کلاس است. در واقع دانش اقتصاد بر امور این کلاس درس حاکم نیست. هر فردی فکر میکند منابعی که در اختیار دارد، نامحدود است و سعی میکند با بهینهسازی، بیشترین حد ممکن از آن منابع را به دست آورد. حتی آموزگار کلاس هم فکر میکند هرچه عرضه کند، الزاما توسط مخاطب جذب میشود، در نتیجه بدون توجه به میزان تقاضا، منابع آموزشی فوقبرنامه را نیز بر دوش دانشآموزان سربار میکند (همسانی اثر مالیاتی) و بهسادگی باعث رشد ناقص دانشآموزان کلاس شده و حتی این فرصت را ایجاد میکند تا دانشآموزانی که فعل درس خواندن را بهینه نمیکنند، رشد ناقصتر خود را با شتاب بیشتری تجربه کنند و به این ترتیب دانشآموز درسخوان کلاس هر روز در بدو ورود آموزگار بلند شده و جمله آشنای: «استاد، کوئیز نمیگیرید!؟» را میگوید (تئوری بازیها در اقتصاد – مساله زندانی.)
حال کلاس درس B را در حالتی فرض کنید که هر فردی به این نتیجه برسد که باید به دیگری کمک کند تا در بهینهسازی خود موفق باشد – حتی اگر در مسیر غیردرسی باشد. یعنی وقتی دانشآموزی که درسخوان است سعی کند به دانشآموزی کمک کند که اولویت اول او ورزش کردن است، شاهد تفکیک ساعات درسی و اختصاص یک بازه مشخص زمانی به ورزش کردن هستیم (مساله تقسیم منصفانه). از سوی دیگر دانشآموز مذکور میتواند صرفا با سکوت کردن در ساعات درسی، به دانشآموز درسخوان کمک کند (تئوری کوز در تجارت). آموزگار کلاس ما هم بهجای اینکه دائما تدریس کند، زمانهایی را به برگزاری امتحانات اختصاص داده (تعیین نقطه تعادل بازار در عرضه و تقاضا) و با برگزاری کلاسهای تقویتی برای دانشآموزان ضعیفتر (مفهوم کشش)، سعی میکند خروجی منصفانهتری از این مجموعه کسب کند (اعمال بهبود پارتو). تحلیل نتایج از جایی جالبتر میشود که والدین دانشآموزان را هم به این مجموعه وارد کنیم. خانوادهای که در سال تحصیلی قبلی فرزند خود را به کلاس A فرستاده بود، با انتقال وی به کلاس B برای سال تحصیلی جدید، شاهد بهبود همهجانبه شرایط تحصیلی، مهارتهای اجتماعی و حرفهای او شده و به بقیه والدین میگویند: «فرزند ما در کلاس جدید به طرز شگفتانگیزی نمرات بهتری در امتحانات گرفته است!» (تئوری دست نامرئی آدام اسمیت.)
مقایسه دو کلاس درس A و B وقتی اهمیت خود را بیشتر نمایان میکند که بدانیم بهطور مثال، در همهجای دنیا عمل فیلترینگ و نظارت بر تبادل داده در فضای مجازی انجام میشود. حتی غولهای فناوری ایالات متحده در بسیاری از موارد به کاربرانی که از آدرسهای IP ایرانی هستند، سرویس نمیدهند، ارتباطات از مبدأ یا به مقصد دو کشور چین و روسیه را بهشدت تحت نظر قرار میدهند یا گوگل لینکهای مربوط به شبکه خبری RT روسیه را از نتایج جستوجوی خود حذف میکند. اما هرگز نمیبینیم و نمیشنویم که یک کسبوکار داخلی خود را فیلتر کنند! همچنین امکان ندارد یک خدمت اینترنتی خارجی که برای کسبوکارهای آمریکایی درآمدزایی میکند (همچون تلگرام برای کسبوکارهای نوپا در ایران) را مسدود کنند و دلیل آن هم بسیار ساده است. افراد مسدودکننده ارتباطات صرفا در جهت بهینهسازی وظایف خود قدم برنمیدارند؛ بلکه ضمن نظارت بر ترافیک دادهها، اولویت نخست ایشان که همانا کمک به دیگران در بهینهسازی رفتارهایشان است را نیز مد نظر قرار میدهند.
لذا جدا از جوامع پیشرفته که مدتهاست آموزش مبانی دانش اقتصاد را از سطوح ابتدایی برای دانشآموزان آغاز کردهاند، افراد در کشور ما از نظر دانش اقتصاد بهطور کلی به دو دسته تقسیم میشوند؛ نخستین دسته بخش اندکی از جامعه را تشکیل میدهند که به دانش اقتصاد مسلط هستند، ولی اصلا در تصمیمگیریها به آن رجوع نمیکنند و بخش دوم که بخش عمده جامعه را تشکیل داده، نهتنها با دانش اقتصاد آشنایی ندارند، بلکه از آن فراری هم هستند. بنابراین اگر هر نوع برنامهریزی برای اصلاح نظام کارمزد در پرداختهای شاپرکی و بهطور کلی سیستم بانکی در انتهای سال 96 یا سال 97 مد نظر باشد، اکیدا پیشنهاد میشود این کار پس از اقدام برای فرهنگسازی گسترده در جهت آشنایی عموم جامعه با مبانی دانش اقتصاد انجام شود. آنچنان که برندگان نوبل اقتصاد در سال 2002 با ایجاد شاخه نوینی در اقتصاد خرد بهنام اقتصاد رفتاری نشان دادهاند که انسانها در مباحث اقتصادی همواره عاقلانه رفتار نمیکنند و در اثر عوامل و شرایط روانشناسانه بهخصوصی، بهسادگی ممکن است یک موقعیت بد اقتصادی را عالی فرض کرده یا اقتصاد رو به رشد جامعه خود را بد ارزیابی کنند و در نتیجه تصمیمات نادرستی در این رابطه اتخاذ کنند.