پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
مخمصه آنلاینها
بسیاری از کسبوکارهایی که در شبکههای اجتماعی فعال بودهاند ماندهاند که از کی و چطور باید فعالیتهای محتوایی و بازاریابی خود را از سر بگیرند
عباس عینعلی/ فحوای کلام بسیاری از کسبوکارها در روزهای آغازین مهرماه در فضای مجازی این جمله بود: «تا اطلاع ثانوی تعطیل است». فارغ از اینکه این یک جمله اعتراضی بود یا عملی از سر همدردی، این روزها به مسئلهای برای کسبوکارها تبدیل شده است.
بسیاری در آستانه فروپاشی کسبوکارشان قرار گرفتهاند و مجبورند اطلاعیه ثانوی را صادر کنند، ولی بیم بازخوردهای منفی از سمت مشتریان و مخاطبانشان آنها را در وضعیتی برزخی گیر انداخته است. از طرفی فیلترینگ اینستاگرام فشارهای زیادی را به تمام کاربران؛ مخصوصاً آنهایی که کسبوکاری داشتند، وارد آورد و تجربه شکستخورده فیلترینگ تلگرام بار دیگر تکرار شد. با ادامهداشتن اوضاع ناآرام جامعه، فشارها روزبهروز در حال افزایش است.
بسیاری از کسبوکارها میخواهند به کارشان برگردند، اما نمیدانند مسیر درست چیست. عدهای ترجیح میدهند باز هم فعالیتی نکنند و ضررها را به جان بخرند تا ببینند چه خواهد شد. گروهی هم کارشان را شروع کرده و با شرایط وفق پیدا کردهاند. برای تشریح وضعیت موجود و یافتن راهکار سراغ چند کسبوکار رفتیم و از آنها چارهجویی کردیم.
باید یک پیام همگن مخابره کنیم
ایمان ضیایی-بنیانگذار مزبار / ما به سازمانهای غیرانتفاعی کاملاً خصوصی نیاز داریم که در شرایط بحرانی، کسبوکارهای اینستاگرامی، استارتاپها و آنلاینشاپها را در کنار هم حفظ کنند، بین آنها ارتباط ایجاد کرده و در بزنگاههایی مشابه آنچه امروز میبینیم، به کمکشان بیایند. شرکتها و سازمانهایی که همواره مدعی بودند اینستاگرامشاپها مانند موم در دستشان است، الان کجا هستند؟ چرا ساکت هستند؟ انجمن و شورای صنفی هم روزه سکوت گرفتهاند. وقتی سازمانها و شرکتهای مثلاً خصوصی، همگی رانت دارند، در چنین بحرانهایی معلوم است که لال میشوند. چون مبتنی بر رانت هستند.
بیش از 20 روز است که دوستانی در تلاشاند برای حمایت، 400 تا 500 استارتاپ را از بین هزاران استارتاپ انتخاب کنند و هنوز نتوانستهاند. تنها کاری که میشود کرد، این است که این تجربه را بهخوبی به یاد داشته باشیم که در سرزمین پرریسک ما هر روز ممکن است چنین بحرانهایی اتفاق بیفتد. کمااینکه در آبان 1398 هم اتفاق افتاد و این آخرین شرایط بحرانی ما هم نخواهد بود. آنان که مبتنی بر رانت هستند، همین موضعی را میگیرند که امروز گرفتهاند.
غرولُندکردن فایدهای ندارد. هیچ استراتژیای اتخاذ نشده و آسیبها بسیار زیاد است. برای همین اهمیت تشکیل یک شورای کاملاً خصوصی که اعضای آنها رانتی نیستند، شدیداً احساس میشود تا بتوانند در این شرایط یک کار واحد انجام دهند. طی همین مدت اگر 500 استارتاپ یک پست همگن میگذاشتند، میتوانستند این پیام منطقی را به مردم برسانند که قهر با کسبوکارها و آنلاینشاپهای خرد، چند میلیون نفر را بیکار میکند.
لازمه جنبشهای اجتماعی خردشدن کمر کسبوکارهای کوچک و خانگی نیست. حالا این وضعیت که هر کسبوکاری اگر بخواهد به کارش ادامه بدهد، هزاران فحش و ناسزا نصیبش میشود، فقط یک چیز را مسلم میکند؛ آن هم بیاطلاعی عمومی از آسیبی است که ناآگاهانه به این کسبوکارها وارد میکنند؛ کسبوکارهایی که اکثراً تنها راه معیشت حداقل یک خانواده هستند. من بهتنهایی نمیتوانم در میان این هیاهو صدایی داشته باشم. دیگران هم مانند من! هر کدام در گوشهای در تنهایی در حال آسیبدیدن هستیم، اما اگر این صداها در کنار هم باشند، ورق برمیگردد. اما ظاهراً هیچ کس تمایلی ندارد یا شاید هم اجازه ندارد.
این شرایط به نظرم فرصت خوبی برای تشخیص سره از ناسره است. آنها که مکرر خود را حامی کسبوکارها معرفی میکردند، موضع و جایگاهشان را نشان دادند. دیدیم و فراموش نمیکنیم که در زمان بحران کنار ما نبودند. با استراتژیهای دمدستی هم کاری پیش نمیرود. چهرههای سرشناسی که اعلام میکنند برای حمایت از کسبوکارها استوری و پست تبلیغاتی میگذاریم، عملاً تأثیر آنچنانی در حل بحران و تغییر رفتار کاربر ندارند. نکتهای که وجود دارد این است که وقتی فضا صددرصد احساسی است، نمیشود صددرصد عقلانی برخورد کرد.
باید 20 درصد احساسی و 80 درصد عقلانی برخورد کنیم. رساندن این پیام که «ما هم کنار شما هستیم و احساس همدردی میکنیم و از جنس خود شما هستیم، الگوریتم اینستاگرام هم برایمان مهم نیست، شما مهم هستید؛ اما داریم نابود میشویم، اگر دوست داشتید حمایت کنید»، نه خارج از منطق است و نه تخاصمی است و هر انسان بیغرضی آن را میپذیرد. وقتی شورایی برای ارسال چنین پیامهای واحدی، یا راهبرد درست در شرایط بحرانی وجود ندارد و آنهایی که مدعی حمایت بودند تا کمر در رانت هستند، صدای کسبوکارها جداجدا شنیده نخواهد شد. به نظرم تشکیل چنین شورایی حداقل با 200 عضو امکانپذیر است.
هیچ چیز عادی نیست
پوریا عالمی-همبنیانگذار آیقصه / باید پرسید که چرا «اینستاگرام» بهعنوان یک پلتفرم شبکه اجتماعی که بهذات برای به اشتراک گذاشتن عکسها و فیلمهای دوستانه و خانوادگی است به یک «رسانه مهم و مؤثر» در ایران تبدیل میشود؟ این اتفاق دو دلیل عمده و مهم دارد که سبب شده اینستاگرام (و توییتر) در ایران دو بار مهم را به دوش بکشند.
دلیل اول: فقدان رسانه آزاد
این است که اینستاگرام بار فقدان وجود رسانه آزاد و مستقل را به دوش میکشد. اگر رسانه مستقل وجود داشت و افراد میتوانستند بهراحتی در آن حرفشان را بزنند و عقایدشان را مطرح کنند، دیگر نیازی نبود که صفحه خصوصیشان را به رسانه خصوصی تبدیل کنند. مثلاً اگر کنار رادیو و تلویزیون دولتی مثل صداوسیما، 10 شبکه خصوصی مختلف با رویکردهای مختلف وجود داشت و امکان بیان افکار، انتقاد و اعتراض در آنها فراهم بود، منِ منتقد، منِ نویسنده، منِ تحلیلگر و… دیگر نیازی نداشتم صفحه شخصیام در اینستاگرام را به رسانه شخصی تبدیل کنم تا «حرف» بزنم. نمونههای زیادی هم از افراد مشهور جهان اعم از سیاستمدار، تحلیلگر و سلبریتی قابل مشاهده است که صفحه شخصی آنها در اینستاگرام یا توییتر، همان کارکرد اصلی شبکه اجتماعی را دارد؛ چراکه آنها عقاید، افکار و حرفهایشان را در رسانهها، روزنامهها و تلویزیونها بهراحتی بیان میکنند. با این شرایط دیگر نیازی نیست که من موضعگیریام را در جایی مانند صفحه شخصیام در اینستاگرام انجام دهم. پس من الان در اینستاگرام (و توییتر) موضعگیری میکنم؛ چراکه رسانه آزاد و هیچ جای دیگری برای حرفزدن منِ شهروند وجود ندارد.
دلیل دوم: بحران تولید شغل
دلیل مهم بعدی این است که بار ناکارآمدی دولتها در ایجاد شغل به دوش پلتفرمهای شبکه اجتماعی افتاده است. ایجاد شغل، مهمترین وظیفه و مأموریت دولتها در سراسر دنیاست. مهمترین شعارهای انتخاباتی در سراسر دنیا درباره ایجاد شغل است. وقتی به نمودارهای ایجاد شغل در سالهای قبل نگاه میکنیم، میبینیم که به هیچ یک از اهداف اشتغالزایی دولتها نرسیدهایم. دولتها هم برای اینکه آمارها را مطلوب نشان دهند، تعاریف شغل را دستکاری میکنند. امروز مفهوم شغل از شغل کامل به این تقلیل یافته که اگر شما چند ساعت در هفته کار کنید، شاغل به حساب میآیید. کار به جایی رسید که در دولت قبلی خانمهای خانهدار را هم شاغل حساب میکردند و با همین دستکاری میلیونها شغل روی کاغذ آوردند. اینها یعنی عددسازی! یعنی منِ دولت نمیتوانم شغل ایجاد کنم.
وقتی دولت از ایجاد شغل ناتوان است، مردم منتظر نمیمانند تا دولت برایشان کاری کند. مردم همیشه از دولتها جلوتر هستند و سوای ناکارآمدیها برای زندگی نقشه میکشند. مردم باید زنده بمانند. برای زندهماندن باید پول داشته باشند و برای اینکه پول داشته باشند باید کار کنند. پس دستبهکار میشوند و بسترهایی برای کسب درآمد و امرار معاش ایجاد میکنند. بهدلیل ناتوانی دولتها در مسئله تولید شغل بوده که امروز در ایران «خوداشتغالی» مفهومی متداول شده است. مردم وظیفهای ندارند که «شغل» ایجاد کنند. هر دولتی موظف است و از پول مردم تغذیه میکند تا به مردم خدمت کند. در واقع مردم منابع کشور را در اختیار دولت میگذارند تا دولتها برای مردم کار کنند. اما امروز نبود شغل و بیماریهای پولی و اقتصادی جامعه را ناکار کرده است.
وقتی مردم ناکارآمدی دولت را میبینند، به سمت بسترهایی میروند که از ظرفیتهای آن برای ایجاد رسانه و کسبوکار استفاده کنند. مهمترین بستری که در سالهای اخیر در کشور این ظرفیت را داشت، تلگرام بود و پس از فیلترشدنش مردم در یک کوچ بزرگ به اینستاگرام آمدند. امروز هر ایرانی یک «فاندر» شده و مفهوم «کارمند»بودن مخدوش شده و عملاً «کارمند»های رسمی روی دست دولت ماندهاند، چون دولتها بهدلیل انفعال و ناکارآمدیشان، عملاً «کاری» نمیکنند که «کارمند» بخواهند.
کسبوکارها را مؤاخذه نکنیم
پس به جای اینکه مردم را روبهروی مردم بگذاریم و سؤال کنیم «آیا مردم باید در اینستاگرام شغلشان را تبلیغ کنند و فعالیت خوداشتغالی کنند؟» باید بپرسیم اصلاً به چه دلیل این همه شغل (به روایتی ۳۰۰ هزار شغل) در اینستاگرام وجود دارد و چرا صفحات شخصی به رسانههای خصوصی تبدیل شدهاند؟
با این نگاه، در شرایطی که هیچ جایی برای ابراز عقیده وجود ندارد و از طرفی هم بار ناکارآمدی دولت در ایجاد شغل به دوش شبکههای اجتماعی افتاده، مسلم است که من بهعنوان حتی یک خواننده -که تولید محتوا هم نمیکند- تمایلی ندارم مطلبی را ببینم که همراستا با اوضاع و احوال جامعه نیست و در برابر آن موضع میگیرم. اما باید حواسمان باشد این موضوع «نتیجه» ضعفها و عملکردهای دیگر است و اشتباه است که ما به جای سؤال اساسی از دولتها و مسئولیتی که دارند، تنها به جایی بپردازیم که مردم بهناچار در آن گیر کردهاند.
در حال حاضر مردمی که رسانه و جایی برای حرفزدن ندارند و در اینستاگرام بهناچار فعالیت میکنند، مردمی که «شغل» ندارند و در اینستاگرام بهناچار فعالیت میکنند را مؤاخذه میکنند و این غلط است. در هیچ شرایطی مردم نباید مقابل مردم باشند.
امروز کسبوکارها در فضای مجازی با اتهام «عادیسازی» روبهرو میشوند، اما وقتی هیچ چیز عادی نیست، چطور یک فروشنده در اینستاگرام میتواند شرایط را عادی جلوه دهد؟ توجه کنید چیزی که باید از بخش دولتی و میلیونها کارمند دولت مطالبه شود، عملاً به دوش چند کارآفرین و خوداشتغال در اینستاگرام میافتد.
پرسش مهمتر این است که شرایط عادی کدام است؟ من فکر میکنم هیچ کدام از این اعمال عادیسازی شرایط نیست. هر گزارهای که مردم را در مقابل مردم قرار دهد، غلط است. هر پرسشی که مردم را مسئول شرایط مردم بداند، غلط است. مردم باید در کنار هم باشند و از دولت و قانونگذار و مجریان قانون که مسئول این شرایط غیرعادی هستند، مطالبه کنند.