پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
قتل در قطار سریعالسیر / گفتوگو با علی عبدالهی درباره اقتصاد هوشمند، راه طیشده و حکایت سال آخر دولت
علی عبدالهی: بهعنوان یک استراتژیست معتقدم پیشران اصلی توسعه در تمام حوزهها رقابت است، در اینباره شک نکنید. هیچ استثنایی نداریم؛ هرجا رقابت نباشد، درمیمانیم؛ اگر رقابت باشد انگیزهها برای توسعه دوچندان میشود و موفق میشویم
ماهنامه عصر تراکنش شماره ۳۸ / اینکه برای رسیدن به وزارت اقتصاد و مشخصاً بخش فناوری این وزارتخانه باید از مسیر بازار بزرگ تهران گذشت، از انبوه ترافیک مردمانی که از همه نقاط ایران همچنان برای خرید حضوری به این بازار مراجعه میکنند، بیش از چیز دیگری از نسبت ما با اقتصاد هوشمند نشانه دارد. وقتی برای عبور از نگهبان خیابانی که بین شهرداری و وزارت اقتصاد مشترک است، باید از سد انسانی مأموران پیمانکار شهرداری بگذرید و تنها دلیل نگهبان طناببهدست برای اجازه ورود این است که از سیمای تو خوشش بیاید یا نه و اگر از تو خوشش نیاید تا سطح معاون وزیر هم برای لجاجت نگهبانی باید درگیر شود تا راه باز شود، شاید از اساس گفتوگو درباره اقتصاد هوشمند محلی از اعراب نداشته باشد، اما به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و به توصیه سعدی به سمت راهروی فناوری وزارت اقتصاد میرویم.
بعد از همه تأخیرها تا به اتاق علی عبداللهی، رئیس مرکز فناوری اطلاعات و توسعه اقتصاد هوشمند وزارت اقتصاد میرسیم، میگوید؛ «اگر همین قسمت را بتوانیم درست کنیم و ورودیهای مسیر بازار که بخشی از آن با وزارتخانه مشترک است را نظمی بدهیم به توسعه رسیدهایم.» حق با اوست، این شمایل نسبت امروز ما با توسعه است؛ وضعیتی که هر کس ساز خود را میزند و بهدنبال همآوایی یک ارکستر ژوست نیستیم تا قطعهای خوش بنوازیم، چه آن نگهبانی پیمانکار شهرداری که هیچ برایش اهمیت ندارد وقت مدیر و مراجعهکنندهای گرفته میشود، چه کارمندانی که فقط منتظر روز موعود بازنشستگی هستند و چه مدیر بخش خصوصیای که نه در پی ساختن که در پی بودجهگرفتن است، همه نوای فالش خود را میزنیم؛ بیآنکه به کلیات قطعه توجه کنیم.
دکتر علی عبداللهی که جز شأن مدیریتی، شأن دانشگاهی هم دارد، با ما همدل است، با این تفاوت که میتوانسته و میتواند تغییری هرچند کوچک در وضعیت بدهد و برای پرسش از همین موضوع به سراغ او رفتیم. در حقیقت ابتدا نیت داشتیم با او بیشتر از شأن دانشگاهیاش صحبت کنیم، اما صحبت از همان ابتدا به سمت وزارت اقتصاد و نسبتش با اقتصاد هوشمند رفت و آنقدر بحثهای تودرتو درباره همین موضوع پیش آمد کرد که فرصتی برای صحبت آکادمیک با او نشد. دکتر عبداللهی از پیچیدگیها و چالشهای مدیریت بخش دولتی گفت و از چرایی کند بودنها، از چابکی بخش خصوصی گفت و البته نقدهایی که به این بخش وارد است، اما مهمترین نکته صحبت او این بود که تا رقابت ایجاد نشود به توسعه نخواهیم رسید. در واقع انتهای کلام او میتواند شروع بحثهای مفصلی باشد که اساساً رقابت چیست و رقابت معطوف به توسعه کدام است؟
در یک سال و نیم گذشته موضوع «اقتصاد هوشمند» توسط تیم جدید وزارت اقتصاد بهصورت جدی مطرح شد و شما نیز در کانون ماجرا بودید. بعدتر کرونا در اسفندماه فراگیر شد و با وجود تصور اولیه که میپنداشتیم خیلی زود به اتمام میرسد، تاکنون حداقل سه پیک کرونا را پشت سر گذاشتهایم. به نظر میرسد «هوشمندسازی» هنوز از حرف فراتر نرفته است. البته نمونههای زیادی از این موضوع داریم؛ تمرکز ما بر فضاهای بانکی و مالی است و اتفاقات مثبت زیادی نیز در این زمینه افتادهاند، ولی در زمینههایی مثل «آموزش» و بهخصوص آموزشوپرورش، با وجود اینکه واقعاً میتوانست اتفاقات خوبی رخ دهد، خیلی از فرصتها از دست رفتند.
در فضاهای حاکمیتی اقتصاد نیز همین فرصتسوزی را شاهد بودهایم. خیلیها تصور میکنند کرونا مثل یک سیلی بود که به صورتمان خورد تا متوجه شویم مسیری که میرویم، اشتباه است. حال مشخصاً سؤال من این است که به نظر شما تا چه حد توانستهایم در مسیر اقتصاد هوشمند جلو برویم؟ چه اندازه موفق شدهایم که مفهوم اقتصاد هوشمند را، نه فقط در فضای بانکی و مالی؛ بلکه در تمام حوزهها پیاده کنیم؟
اولین دلیل اینکه موضوع اقتصاد هوشمند را در وزارت اقتصاد مطرح کردیم، این بود که یک سیگنال به ذینفعان اصلی در داخل و بیرون از وزارتخانه بدهیم که در وزارت اقتصاد نسبت به توسعه فناوری اطلاعات و فناوریهای نوین حساس هستیم، به توسعه فناوری علاقه داریم و مصادیق آن را هم عملیاتی میکنیم. این مسئله خیلی مهم بود. آقای دکتر دژپسند زمانی که سر کار آمد، بیان کرد که؛ «من چهار محور اصلی دارم؛ یکی از آن چهار مورد شامل اقتصاد هوشمند بود. اولین گام همین جا برداشته شد که خوشبختانه امروز هم اثراتش را میبینیم. مابهازای آن اتفاقاتی به وجود آمد؛ مثلاً شورای راهبری فناوری اطلاعات به وجود آمد که خود وزیر رئیس آن است و من دبیر. رؤسای تمام سازمانهای ما نیز حضور دارند؛ مثلاً رئیس سازمان امور مالیاتی، رئیس بیمه، گمرک، بورس، خصوصیسازی، معاونین وزارتخانه و… . در واقع مجمعی در حد شورای معاونین شکل گرفت.
الان دو شورای جدی در وزارتخانه داریم که یکی شورای معاونین و یکی شورای راهبری آیتی است که جلساتشان پابهپای هم تشکیل میشود؛ پس فقط در حد حرف نبوده است. دومین نکته اینکه به ذینفعانی که با ما سروکار دارند؛ مانند بانکها و مالیات گفتهایم که سند تحول دیجیتال بنویسند و به سمت اقتصاد هوشمند بروند. در کنار همین نکته درصددیم این سیگنال را بدهیم که فناوریهای اطلاعاتی، ارتباطاتی، هوشمندسازی و هر چیز مرتبط با آن را فرصتی برای بهبود اقتصاد کشور و بهبود کل جامعه میدانیم. شواهد دنیا نیز نشان میدهد که مسیر توسعه از همین جا میگذارد. فقط شعار نمیدهیم؛ بلکه اقتصاد هوشمند را یک الزام میدانیم. در بعضی حوزهها در کشور باطمأنینه نگاه میکنند و مرتب میگویند «باید مراقب تهدیدها باشیم».
ما معتقدیم باید این عینک را عوض کرد. دائم با عینک «کدام را ببندیم؟ کدام را جلوگیری کنیم؟» به مسئله مینگرند. اینجا یک فرصت در اختیارمان قرار گرفته که باید با عینک دیگری به آن نگریست. از طرف دیگر، به سمت اقتصاد هوشمند حرکت کردهایم، در عین حال نگاه آیندهمحور داریم. اگر 10 سال قبل بانکهایمان روی فینتک کار میکردند، امروز وضعیتمان این نبود. پیشنهادهای ما بر اساس آیندهنگاری اتفاق افتاد. نمیگویم تحقیقات زیادی انجام دادیم، ولی بر اساس یکسری آیندهنگاری مختصر و مفید به این نتیجه رسیدیم. چرا هند در سال 2018 به «استراتژی ملی هوش مصنوعی» رسید؟ آلمان نیز همین مسیر را رفته است. خیلی از کشورها «استراتژی ملی بلاکچین» نوشتهاند. چرا روسیه پروژه گپ (GAAP) را مطرح کرده که مخفف Government As a Platform است؟ چرا اینها را به وجود میآورند؟ چون روندهای آینده را فهمیدهاند.
کشورهای پیشرفتهتر که از این هم فراتر رفتهاند. پس ما هم با همین دیدگاه باید روی اقتصاد هوشمند متمرکز شویم، در حالی که میدانیم این مسئله فقط مربوط به امروز نیست. چنین نیست که همین الان اسم اقتصاد هوشمند را بیاوریم و درجا محقق شود. آقای دژپسند در صحبتهایش بارها گفته است که این مسئله فقط مربوط به این دولت نیست، باید در دولتهای بعد نیز ادامه یابد. اعتقاد داریم که هدفگیریمان درست است. این مسیر یک الزام است. شاید ترمینولوژی اقتصاد هوشمند قدری نو به نظر برسد، ولی بهزودی فراگیر میشود.
در صحبتهای کلی همیشه ابهام وجود دارد. مثلاً ابهام در اینکه اساساً مرادتان از اقتصاد هوشمند چیست؟
وقتی از اقتصاد هوشمند حرف میزنیم، مقصودمان این است: «اقتصادِ یادگیرنده نوآورانه خودتطبیق مبتنی بر فناوریهای نو؛ مبتنی بر فناوریهای هوشمندساز»: هدف اقتصاد چیست؟ خلق و تخصیص بهینه منابع و افزایش رفاه و ایجاد فرصتها. شاید بپرسید «چرا اقتصاد هوشمند؟» بحث سر این است که یکسری فناوریهای نو مثل بلاکچین، هوش مصنوعی و… در حال پیشرفت هستند و خیلی جاها راه یافتهاند. آیا حواسمان هست که این فناوریها فرصت بهشمار میروند؟ چرا از فرصت استفاده نمیکنیم؟
خود من بهعنوان یک فرد دانشگاهی معتقدم این فناوریهای آیتی اگر در زمان درست خودشان مورد استفاده قرار نگیرند، بعد از مدتی نهتنها بیات میشوند، بلکه بهعنوان تهدیداتی مطرح خواهند بود که باید حاشیههایشان را جمع کنیم؛ مثل «موتور جستوجوی ملی» که یک زمان مطرح شد و آن زمان میتوانست پا بگیرد، ولی امروز دیگر امکانپذیر نیست. در مورد پیامرسانها هم امروز میفهمیم که اگر 10 سال قبل سرمایهگذاری مناسب میکردیم، از فرصتها بهرهمند میشدیم، ولی دیگر فرصتها را از دست دادهایم و فقط میخواهیم تمام پیامرسانها را فیلتر کنیم. دعوایی که سر اینستاگرام پیش آمده به همین خاطر است.
نمیگویم که ما هم باید مشابه اینستاگرام را بسازیم، ولی میتوانیم کارهایی انجام دهیم. الان چین و روسیه موتورهای جستوجوی ملی دارند. ما هم مثل آنها شرایط خاصی داریم. در چنین شرایطی قطعاً باید خیلی چابک باشیم و به سمت فناوریهای هوشمند برویم، وگرنه قافیه را میبازیم. ما در فرصتسوزی، مخصوصاً در حوزه فناوریهای نو ، رتبه یک را داریم؛ ولی حیف است. این همه نیروهای خوب، نیروهای جوان، نیروهای خوشفکر، فناور و این همه شرکتهای خوب داریم که پای کار آمدهاند.
اتفاقاً بحث من هم همین است. در ضرورت اقتصاد هوشمند یا اقتصاد دیجیتال شک نداریم. فکر نمیکنم هیچکس با این موضوع مخالفت کند؛ همه ظاهراً موافقاند. اقتصاد دیجیتال یعنی هر چیزی که میتواند دیجیتال باشد، دیجیتال شود؛ به سمت اقتصادهای اشتراکی برویم، چرخه عمر محصولات کوتاه شود.
این بحثها از فضای کسبوکار آمدهاند، در حالی که ما از فضای حاکمیتی حرف میزنیم. باید مفهوم مالکیت تبدیل به «استفاده» شود و بعضی چیزها تغییر کند. یکسری شخصیسازیها لازم است. شفافیت اطلاعات و واسطهزدایی میتوانند از مهمترین نقشهای آیتی باشند.
بله، مهمترین کاربرد آیتی همین است و در کنارش ایجاد واسطههای جدید نیز اتفاق میافتد.
بله، این واسطهها متفاوت هستند و مدل کسبوکاری خودشان را دارند. یعنی رفتارشان طوری است که نمیتوانند اعمال سلیقه کنند. فناوری موبایل در کانون همه اینها قرار دارد. ما در اینباره توافق داریم. نکته مهم این است که نهتنها در این دولت؛ بلکه در دولتهای مختلف، اقتصاد هوشمند با اسامی مختلف مورد تأکید بوده، ولی نهایتاً فقط کسبوکارهای بخش خصوصی بودند که بعضی کارها را جلو بردند؛ بخش دولتی عموماً با نگاه اشتباه فقط جلوی پدیدههای جدید را میگرفت؛ نمونهاش تلاشهایی بود که برای ایجاد سیستمعامل ملی، موتور جستوجوی ملی و بعد هم پیامرسان ملی اتفاق افتاد.
به نظر من حاکمیت باید کمی دقیقتر به این حوزهها ورود کند، فرضاً اینکه برای توسعه یک پیامرسان بگویی «فقط پنج میلیارد تومان وام میدهی»؛ یا معنی پیامرسان را نفهمیدهایم که نمیدانیم چقدر سرمایهگذاری میخواهد؛ یا پنج میلیارد برایمان ارزش زیادی دارد، چون هنوز هم در دوران 20 سال پیش زندگی میکنیم که پنج میلیارد ارزش آنچنانی داشت.
کسبوکارها در عمل به سمت هوشمندسازی رفتهاند. کسبوکارها اصالت را به فناوری نمیدهند؛ بلکه به افزایش کیفیت زندگی میدهند. گویا دولت همواره از مردم، از کسبوکارها و از بخش خصوصی عقب مانده است. تحلیل شما در اینباره چیست؟
موضوعات را باید تقسیمبندی کنیم. تاریخ توسعه تجارت الکترونیکی همواره مبتنی بر بخش خصوصی بوده، ولی آنچه باید در دولت اتفاق بیفتد و دولت الکترونیکی را شکل دهد، دو مفهوم متفاوت هستند. در دنیا همیشه تجارت الکترونیکی از دولت الکترونیکی جلوتر بوده است. در آمریکا هم بعد از اینکه آمازون و ئیبی (eBay) شکل گرفتند، در دهه 90 دولت به فکر افتاد و در سال 2000 یا 2001 قانون دولت الکترونیکی در آمریکا تصویب شد و سپس سایت و پرتال دولت را راه انداختند. در تمام دنیا بخش خصوصی با چابکی و منابعی که داشته، با تصمیمگیری سریعتر و با رقابت شدیدی که داشته، انگیزه بیشتری نشان داده که جلوتر از دولت حرکت کند.
در ایران نیز طبیعی است که بخش خصوصی جلوتر از دولت حرکت کند، ولی بهمرور زمان باید فاصله میان آن دو به حداقل برسد. نکته دیگر آنکه من دوگانگی بین بخش خصوصی و حاکمیت را صحیح نمیدانم. همه ما در یک قایق نشستهایم. کسبوکارها و دولت با هم جلو میروند. کسبوکارها حرکت رو به جلو دارند و دولت نیز همینطور. در بسیاری از بخشها، انتقادات زیادی به کسبوکارها وارد است. در طرح موتور جستوجوی ملی از نزدیک درگیر بودم و میدیدم گرچه دولت دارد امکانی را فراهم میسازد، اما خود کسبوکارها هنوز مدل کسبوکاری مشخصی نداشتند. هنوز که هنوز است بسیاری از کسبوکارهای بخش خصوصی، خود را وابسته به دولت میبینند؛ گرچه بعضی از کسبوکارها خیلی هم موفق بودهاند.
نمیخواهم کسبوکارها را تخطئه کنم، ولی باید تمام عوامل را با هم ببینیم. مثلاً با یک بخش خصوصی قرارداد بستهایم، کار را جلو بردهایم، یک فاز انجام شده، ولی در فاز دوم ماندهایم؛ همه جا چالش هست. در کشور ما اقتصاد هوشمند به هر دو بخش وابسته است و البته درباره اینکه وزن کدامیک را باید بیشتر دید، قضاوت نمیکنم. نکته مهم دیگر اینکه فناوری اطلاعات جزء فناوریهای نو به حساب میآید. قبلاً هم در کنفرانس فینتک راه پرداخت به همین نکته اشاره کردم که وقتی فناوریهای نو مثل بلاکچین میآیند، دو حالت دارند.
یکسری فناوریهای نو که اساساً به حاکمیت کاری ندارند و بهتنهایی در بخش خصوصی جلو میروند. نمونههایی از کسبوکارهای موفق آنلاین را در کشور دیدهایم. بعضی فناوریها هم هستند که تنهشان به حاکمیت میخورد و دچار مشکل میشوند، چون مدل کسبوکاری تحولآفرین آوردهاند که قواعد را به هم بریزند؛ منتها جایی که تصمیم میگیرند قواعد حاکمیتی و کسبوکار را به هم بزنند، حاکمیت جلویشان را میگیرد. رمزارزها و بلاکچین از همین جملهاند.
نکته این است که ذات دولت بر پایه بوروکراسی است و ذات بوروکراسی کاهش ریسکپذیری است. بوروکراسی میگوید «تمام کارها را استاندارد کنید تا ریسکها کم شود. کارمند باید 8 صبح بیاید و 4 بعدازظهر برود». ذات وزارتخانه همین است. وقتی این را میپذیریم، میبینیم که روح تمام دولتها، نه در ایران؛ بلکه در تمام دنیا، کاهش ریسکپذیری است. ذات استارتآپها چیست؟ نوآوری و جسارت توأم با ریسکپذیری. این دو موضوع را بهسختی میتوان به هم گره زد. بعضی دولتها در بعضی کشورها این پارادوکس را پذیرفته و سریع جلو رفتهاند، ولی ما هنوز نتوانستهایم حل کنیم و به همین دلیل همیشه انگشت اتهام را به سمت هم میبریم؛ بخش خصوصی من را متهم میسازد و ما هم آنها را. حتماً یادتان هست که در اولین جلسه ما با فینتکها آنها میگفتند «شما پیرمردها که آن طرف نشستهاید، متوجه اثرات فناوری نیستید» و ما هم میگفتیم «شما ملاحظات حاکمیتی را نمیدانید».
برای رفع چنین تعارضاتی راهکارهایی وجود دارد؛ مثلاً بریتانیا سندباکس (sandbox) را راهاندازی کرده است. چرا ما نمیتوانیم فناوریهایی که به حاکمیت ارتباط دارند را سریعاً رگوله کنیم و دستشان را باز بگذاریم که جلو برویم؟
چون بخشهایی از دولت این فناوریها را نمیشناسند و بلد نیستند. بخش خصوصی جلو میرود، چون از ما بیشتر تجربه دارد. خوب است این انطباق و هماهنگی را در محیط سندباکسی به وجود آوریم؛ در جلسه هر چقدر هم حرف بزنیم به جایی نمیرسیم. از طرف دیگر بخش خصوصی هم وقتی ایدههای نو برای حاکمیت میآورد، سیستمهای ما را خوب نمیشناسد. اینها به روحیه تعاملی برمیگردد که معتقدم باید بیشتر شود؛ یعنی بیشتر با هم گفتمان کنیم، مذاکره کنیم و جلسه بگذاریم.
همین امروز در یک جلسه راجع به همین موضوع حرف میزدم که بخش خصوصی را بیش از پیش در تصمیمگیریها مشارکت دهیم. اینها نکات مهمی هستند. در کارگروه تدوین سیاستهای کلی نظام در فضای مجازی یک نماینده صنف کسبوکارهای مجازی از بخش خصوصی آمده بود؛ با اینکه شش سال از عمر آن صنف میگذرد. الان وقت آن رسیده که تعامل بین دولت و بخش خصوصی درباره عملیاتیکردن فناوریهای تحولآفرین نوین افزایش یابد.
شکی در این ندارم که تغییراتی اتفاق افتاده و دولت هم مجبور شده که گاهی حرف بخش خصوصی را بشنود. گاهی مدلهایی را روی کاغذ میکشند که جایگاه حاکمیت را مشخص کند. به سندباکس اشاره داشتید. خیلی خوب است درباره کارهایی توضیح دهید که بارش را بر عهده بخش خصوصی میگذاریم. ما این کارها را نمیشناسیم یا اگر میشناسیم برایمان پیچیده و گنگ است.
مثلاً در فضای کریپتو، هیچ کالایی وجود ندارد. دزدی در آن فضا چطور اتفاق میافتد؟ اگر قرار باشد در دادگاه بررسی شود، چه چیزی را بررسی میکنیم؟ سال گذشته در همین وزارتخانه شما زحمت کشیدید و مسئله را دنبال کردید، اما حدود یک سال طول کشید تا متنی مربوط به آن از طریق «مرکز ملی فضای مجازی» ابلاغ شود.
قبول دارم که کمی زمانبر شده، ولی خوشبختانه الان داریم قدری سرعت میگیریم.
آیا تاکنون جلسهای راجع به سندباکس برگزار شده است؟
بله. کارهای مربوط به سندباکس انجام شده، آییننامهاش تصویب شده، بعد به ما ابلاغ کردهاند؛ دبیرخانهاش همینجاست. نمایندگان بخشهای مختلف را باید دعوت میکردیم؛ نامهای زدیم، دعوت کردیم و یک ماه طول کشید تا نمایندهها معرفی شوند. امیدواریم هفته آینده اولین جلسه مرتبط با آن برگزار شود. از آنجا آییننامه خوبی بیرون آمده که نوشته اگر هر کسی کسبوکار نوآور در فضای مجازی داشته باشد؛ یعنی اولاً کسبوکار وی کاملاً وابسته به فضای مجازی باشد و ثانیاً هنوز هیچ قاعده و قانونی برایش نداریم، در حالی که نیازمند قاعده و قانون است؛ این کسبوکار به سندباکس میآید و ما یکسری سندباکس و تنظیمگران بخشی داریم.
این روش فقط مربوط به حوزه اقتصاد نیست؛ بلکه حوزههایی مثل بهداشت، سلامت، آموزشوپرورش و… را دربر میگیرد. اولین سندباکس ما مربوط به فرابورس بود که در حال گرفتن مجوز است. نمیدانم چطور میتوان زمانها را کوتاهتر کرد؛ به هر حال زمان میبرد تا کارگروهها تشکیل شوند و اقدامی اتفاق بیفتد.
باز هم به سؤال اول شما برمیگردم که «دولت باید چه کار کند؟» از دید من، دولت باید یکسری چارچوبهای کلان را مشخص سازد. دیگر کاری نداشته باشد که بخش خصوصی چطور جلو میرود. دولت نباید وارد جزئیات شود، باید جزئیات را به بخش خصوصی بسپارد. ضمناً دولت باید از ورود به بعضی حوزهها بپرهیزد و محدوده ورود خودش را مشخص سازد تا بخش خصوصی بداند که اگر به بعضی بخشها برود دولت درگیر حمایت یا رقابت در آن حوزه نمیشود.
دولت سرمایهگذار خوبی برای کارهایی که بخش خصوصی میتواند در زمینه فناوری اطلاعات انجام دهد، نیست. گرچه ما اسم «ملی» را روی بعضی چیزها میگذاریم. علت 90 درصد از شکست پروژههایی که میتوانستند موفق باشند، ضعف مدل کسبوکاری آنهاست؛ چارچوبها را خوب نچیدهایم. بعضی جاها ناگهان میپرسیم «دولت این وسط چهکاره است؟ چرا وارد شده؟»
اشاره درستی به مدل کسبوکاری کردید، ولی در حوزههایی مثل VOD میبینیم که دولت برای IO مشکلساز میشود. دولت و بهطور خاص صداوسیما چارچوبهایی برای این حوزه گذاشتند که بخش خصوصی را کاملاً خلع سلاح میکرد، در حالی که کسانی که در چارچوب قرار نگرفتند، کارشان را به خوبی جلو بردند. الان دو سال از شروع «پرداختیاری» میگذرد. کسانی که در چارچوب قرار گرفتند، دست و بالشان بسته شد، ولی کسانی که کار خودشان را پیش بردند و چارچوبها را فقط در ظاهر پذیرفتند، موفقتر بودند.
گاهی صحبت از ایجاد آییننامه، چارچوب، مجوز، سندباکس و… میکنیم، در حالی که میبینیم کسانی که با استراتژی «راه بنداز جا بنداز» جلو میروند، موفقتر هستند. آنها کار خود را میکنند، در حالی که بعضیها که در صف مجوز ایستادهاند، به هیچ جا نمیرسند. مثال ماینینگ را در نظر بگیرید. ماینینگ مدتها در کشور انجام میشد. از وقتی وزارت نیرو دو سال قبل قدم به میدان گذاشت، ماینینگ بهطور کامل در ایران متوقف شد. فرصتهای فوقالعادهای که برای کسب درآمد ارزی در آن حوزه وجود داشت به کلی از بین رفت. شما گفتید که دولت باید کنار برود. گاهی با ورود دولت اتفاقات ناگواری میافتد.
بله، من قاعده کلی را گفتم، ولی در مورد هر مثال باید جداگانه بحث کرد. در کشورهای دیگر دولت یکسری چارچوبهای کلان میگذارد و از ورود به جزئیات اجتناب میکند. ما هم تکلیف خودمان را نمیدانیم. وقتی به بعضی مسائل ورود میکنیم، میپرسند که چرا وارد شدهایم و اگر ورود نکنیم، میگویند که چرا کنار کشیدهایم. این وسط ماندهایم که چه کار کنیم. مسئله مهم دیگر این است که هیچ برنامه خوب استراتژیک ملی برای فناوری اطلاعات و ارتباطات نداریم. باید یک چارچوب کلی به ما بگوید که فناوری اطلاعات در کشور میخواهد به کجا برسد و حوزههای اولویتدار برای دولت کداماند. این قابلیتها هرگز فراهم نشدهاند. یکی از مشکلات عمده ما تعدد مراجع تصمیمگیری است.
گرچه «مرکز ملی فضای مجازی»، «شورای عالی فضای مجازی» و «شورای اجرایی فناوری اطلاعات کشور» را داریم، اما میبینیم که بانک مرکزی رگولیشن و سیاستهای خود را دارد؛ «مرکز ملی» سیاستهای خودش را دارد، وزارت ارتباطات همینطور، صداوسیما به نحو کاملاً متفاوتی عمل میکند و هیچ جایی نیست که اینها را یکپارچه سازد. نکته دوم اینکه ما در بسیاری از حوزهها هیچ برنامه استراتژیک کلانی نداریم؛ مثلاً هنوز استراتژی توسعه صنعتی یا استراتژی توسعه کشاورزی نساختهایم. اگر الان از یک ایرانی بپرسید که «ایران پنج سال بعد را چطور میبینید؟» حرفی برای گفتن ندارد.
درست است که میخواهیم رتبه اول منطقه باشیم، ولی واقعیت این است که تصویرسازی روشنی صورت نگرفته. وقتی میگویم برخی جاها دولت در استفاده از فرصتها کند عمل میکند، یکی از دلایلش را نداشتن استراتژی کلان میدانم. دلیل دیگر، ضعف یکپارچگی و جامعیت در تصمیمگیریهاست.
از دید شما شکلگیری اقتصاد هوشمند به چه صورت اتفاق میافتد؟ در مورد الزام اقتصاد هوشمند توافق داریم و هر دو میپذیریم که تاکنون شتاب خوبی نداشتهایم. به هر حال ما در خلأ نیستیم و در این کشور زندگی میکنیم. در این کشور نوعی بلاتکلیفی هست و همه چیز حالت «موقت» دارد. یک نفر هم که اصرار به انجام کاری میکند، همه از او میپرسند «چرا اصرار داری؟» به نظر شما، از حالا به بعد باید چه اتفاقی بیفتد و چه کارهایی انجام شود؟ حاکمیت و کسبوکارها باید چه وظایفی را ایفا کنند؟ قبلاً مثال زدیم که کسبوکار باید با نگاه «راه بنداز جا بنداز» جلو برود و هر جا که گیر کرد، مسائلش را به نحوی حل کنیم. آیا این شیوه درست است؟
در مورد وزارتخانه خودمان میتوانم صحبت کنم، ولی چون گفتید که از جایگاه دانشگاهی نگاه کنم، درباره کل کشور با تکیه بر تجارب قبلی خودم حرف میزنم. من، هم در بخش خصوصی بودهام، هم روی سند ملی کار کردهام، هم در مرکز تحقیقات مخابرات و هم در بورس و جاهای دیگر فعالیت داشتهام. به نظر من یک جا باید در کشورمان متولی آن شود که چنین فناوریهایی را فرصت بداند و آنها را احصا کند و یکسری اسناد مناسب به ما بدهد؛ نه اینکه فقط بگوید «ما سند فلان را تهیه کردهایم». منظورم این چیزها نیست. الان کدام نهاد کشور ما متولی تعیین تکلیف برای بلاکچین است؟
اگر تجربه دنیا را نگاه کنیم، میبینیم یک کنسرسیوم تشکیل میدهند که سه نفرشان دولتی و پنج نفر از بخش خصوصی هستند و همه چیز را تعیین تکلیف میکنند. نهادی باید شکل بگیرد که بخش دولتی را در کنار بخش خصوصی قرار دهد. بخش دولتی بهتنهایی نمیتواند فرصتهای کسبوکاری یک حوزه را بشناسد، چون با طرز تفکر دولتی هرگز بهدنبال فرصت نمیگردد، فقط صرفه و صلاح دولت را میبیند. باید چنین نهادهایی در کشور شکل بگیرد.
دولتیها باید فقط مسئول این باشند که خط قرمزها را نظارت کنند، ولی بگذارند بخش خصوصی دنبال استفاده از فرصت برود. رویکردهای سندباکسی ضروری هستند. سندباکسها را باید داخل مجموعههای فعال بیاوریم. مرکز ملی فضای مجازی، دبیرخانه شورای اجرایی فناوری اطلاعات، وزارت ارتباطات، سازمان فناوری اطلاعات، مرکز توسعه تجارت الکترونیک و خود ما همگی هستیم، ولی الان شما به ما بگویید که چه کسی متولی اینترنت اشیاست؟ چه کسی میتواند به بخش خصوصی تضمین بدهد که اگر در آن حوزه سرمایهگذاری کند با سرعت جلو میرود؟ تا متولیها مشخص نباشند، فقط دور خودمان میچرخیم و تقصیر کمکاری را گردن یکدیگر میاندازیم.
ما یک سند حدود 80صفحهای مربوط به «شهر هوشمند» آماده کردهایم که جمله آخرش خیلی قشنگ است: «چالش پیش روی شما داشتن راهکاری است که جامع باشد و آسان مدیریت شود».
دقیقاً درست است.
نیاز به همین داریم؛ جامعبودن و سادگی در اجرا.
بله، نباید پیچیده باشد. حد و مرزها باید مشخص شود تا دولت بداند کجا بایستد، چه کسی چه کاری بکند. خوشبختانه کرونا باعث شده که تمام مجموعهها به فکر کارهای جدید بیفتند. بهعنوان مثال طی یکی، دو سال اخیر در حوزههای مختلف از جمله بیمه اتفاقات خوبی افتاد. ما از زیرمجموعههایمان شروع کردهایم تا به خودمان برسیم. در حوزه بیمه، فرایند کاغذی «بیمه شخص ثالث» کلاً کنار رفت. این اتفاق خیلی مهمی بود.
در این مورد مقاومت زیادی اتفاق افتاد.
من مدیر میتوانستم مقاومت کنم، ولی با نگاه استفاده از فرصتها پیگیری شد تا بالاخره انجام شد. الان خزانهداری ما الکترونیکی شده. یک گزارش به رئیسجمهور دادیم که بد نیست جنابعالی هم بخوانید. الان 200 هزار فقره حساب بانکی دستگاههای اجرایی کاهش پیدا کرده. 22 هزار تا از حسابهای جاری نهادهای دولتی به بانک مرکزی رفت. کار خیلی سختی بود. تمام دستهچکهای موجود در خزانه کل و خزانه معین استانها حذف شد. این کار خیلی بزرگی بود.
تمرکز پرداخت حقوق و مزایای مستمر حدود 2.5 میلیون نفر از کارمندان دولت را در دستور کار داریم. الان هم موضوع «سفته الکترونیکی» را عملیاتی کردیم. همین امروز نماینده بانک ملی اینجا بود و میگفت «با توجه به الکترونیکیشدن سفته ما 18000 فقره تسهیلات کرونایی را صادر کردهایم، بدون اینکه افراد مراجعه حضوری داشته باشند، آن هم بر بستر موبایل» و بهدنبال سفته مبتنی بر بلاکچین هستیم، بالاخره دولت هم میتواند در اقتصاد هوشمند ایفای نقش کند.
الان در بستر «بیتا» 90 سازمان فعالاند، 78 سرویس فعال داریم که برترین وزارتخانه از لحاظ تعاملپذیری و ارائه سرویس هستیم. ما پارسال رتبه اول دولت الکترونیکی را گرفتیم. در کشورمان از حیث «تعاملپذیری» قدری کند پیش میرویم. در اینباره باید مفصل بحث کرد. برخی سازمانها میگویند «دیتا میدهم، ولی دیتا بده تا دیتا بدهم». در زمینه بیمه میدانید که حدود پنج میلیون بیمهنامه شخص ثالث بهطور کاملاً الکترونیکی صادر شده و در صدور حداقل 23 میلیون برگه بیمه صرفهجویی شده است. اکنون بیش از 49 میلیون سهامدار در سامانه سهام عدالت عضو هستند. در زمینه گمرک کارهای خوبی انجام شده و از اینترنت اشیا استفاده میکنند. در مالیات؛ فرایندهای مالیات بر ارث، مالیات بر اجاره و صدور گواهی مالیات بر ارزش افزوده، الکترونیکی شدهاند و ما سند تحول دیجیتال مالیات را تحویل دادهایم و در حوزه مالیات هوشمند کارهای خوبی در دست انجام است.
«سجام» هم کار خوبی بود.
بله، «سجام» واقعاً قدم مهمی بود. در وزارتخانههای دیگر هم کارهای خوبی انجام شده است. الان خودمان تسویه و تهاترها را بهصورت الکترونیکی انجام میدهیم، بیش از 1074 سند تسویه خزانه نوع اول و 343 سند تسویه خزانه نوع دوم؛ جمعاً حدود 130هزار میلیارد ریال کاملاً بهصورت الکترونیکی صادر شده و مراجعات و مکاتبات کاغذی حذف شده، در وزارتخانه هم سعی کردهایم سیستم BPMS راه بیندازیم. در وزارتخانه سیستم اتوماسیون را عوض کردهایم، به نحوی که ورق و کاغذ بهطور کامل حذف شوند. این کارها به چشم نمیآیند، ولی تلاشهای گستردهای پشتشان بود. همین توسعه ترید آنلاین در بورس حرکت خیلی خوبی بود. بهزودی شرکتهای حوزه اقتصاد دیجیتال در بازار فرابورس پذیرش میشوند.
ولی آخر هم کارگزاری دیجیتال شکل نگرفت. چیزی که اکنون ابلاغ کردهاند کارگزاری دیجیتال نیست.
به هر حال کارها دارد پیش میرود. این نگاه بعضی از دوستان که میگویند «دولت هیچ کاری انجام نمیدهد و سیستمها را هوشمند نمیکند» صحیح نیست. در کنار سیاستگذاریهایی که اتفاق میافتد، انتظار نمودهای عملی را داریم. اعداد و ارقامی که زیرمجموعهها هر ماه برای ما میفرستند، نشان میدهد که در حوزههای مختلف اتفاقات خوبی افتاده و در حال وقوع است. در بازار بورس، سجام و پرداخت الکترونیکی پیشرفت خوبی داشتیم. البته انتظار ما بالاتر از این است و میخواهیم که سریعتر جلو بروند. میدانید که بخش عمدهای از توسعههای ما در بازار سرمایه معطل هسته معاملاتی است؛ وگرنه «الگوریتم ـ تریدینگ» میتوانست خیلی سریعتر شکل بگیرد.
یکی از مشکلاتی که در برخی سازمانهای دولتی داریم این است که به همه چیز بهصورت «سامانهمحور» نگاه میکنند؛ مثلاً به سایت یک سازمان میروید و میبینید نوشته «سامانه فلان» در حالی که زمان سامانهمحوری دیگر گذشته؛ الان زمان سرویسمحوری است. هر کس به یک سامانه میآید، باید سامانه از او بپرسد چه سرویسهایی میخواهد و بنا به سرویسهایی که نیاز دارد، چند کلیک کند تا به محل مناسب هدایت شود. به جای اینکه بگویند سامانه راه انداختهایم، باید بگویند که چه سرویسی ارائه میدهند؛ باید بگویند «سرویس خدمات الکترونیکی در فلان زمینه را فراهم کردهایم». همیشه گفتهام که با نیمه سنتی مغزمان نمیتوانیم راجع به نیمه دیجیتال آن تصمیم بگیریم. بالاخره باید نسلها و دیدگاهها عوض شوند. «نسل Z» باید ورود کرده و مشارکت کنند. اکنون خود ما پدر و مادرها از عینک بچههایمان به مسائل نگاه نمیکنیم.
آقای «اریک اشمیت و جرالد کوهن» کتاب The Digital New Age را در سال 2013 نوشتهاند و من آن را ترجمه کردم. آنجا حرفهای قشنگی زدهاند. واقعیتها را باید پذیرفت. آنها میگویند: «ما متولدان دهههای 50 و 60 میلادی نسل خوششانسی هستیم که هم دوران سنتی را تجربه کردهایم و هم عصر تغییر پارادایم به دوران مجازی. ما میتوانیم به بچههایمان بگوییم یک روز بود که موبایل نبود، یک روز بود که گوگل نبود». راست میگوید؛ من به دانشجویانم میگویم «شما یادتان نمیآید که قبلاً یاهو نبود. یک استاد ما از آمریکا آمد و دو ساعت برایمان توضیح داد که یاهو چیست، ولی ما نمیفهمیدیم». دانش او بهروز بود؛ معنی یاهو را نمیفهمیدیم تا وقتی که ما را برداشت و پشت کامپیوتر نشاند. آن زمان در سالهای 1373 و 1374 شبکه و اینترنت در همه جا نبود؛ بعضی شرکتها داشتند، ولی در دانشگاهها نبود. بعد از اینکه پشت کامپیوتر نشستیم، برای اولینبار یاهو را دیدیم. الان اسم یاهو را که میآوری همه میشناسند. من میگویم «بچهها زمانی که ما کار میکردیم گوگل نبود. شما هم یادتان میآید؟ با آلتاویستا کار میکردیم و با ماما داتکام». در این کتاب گفته «اینترنت از معدود پدیدههایی است که بشریت آن را اختراع کرده، ولی هنوز نفهمیده چه چیزی را اختراع کرده، چون دارد بشر را به سمتی میبرد که خودش هم نمیداند به کجا میرسد». یادم هست یک زمان ایمیل آمد، بعد شبکههای اجتماعی شکل گرفتند، الان هم اینترنت اشیا و واقعیت مجازی را داریم. ما که ادعای تحول دیجیتال را داریم، نسل قدیم هستیم.
اگر افراد سنتی بخواهند طرز تفکر خود را عوض کنند و راجع به فضای دیجیتال تصمیم بگیرند، برایشان سخت خواهد بود. به همین دلیل من به آقای محرمیان و به شورای راهبری آیتی گفتم که باید مجوزهای جدید بدهیم. اکنون خیلی سخت است که یک بانک سنتی را دیجیتالی کنیم و بهتر است مجوز تأسیس بانکداری دیجیتالی بدهیم. اتفاقاً همین روزها، صحبت «نقشه راه استقرار بانکداری دیجیتال در بانکها از جمله بانک سپه» است.
قرار است که سپه، به بانک مجازی تبدیل شود؟
در برنامههایشان هست، ولی هنوز کار دارد. یک سال طول میکشد تا بانک سپه از کشوقوس داستان مهاجرت به کربنکینگ جدید بیرون بیاید. نمیگویم که پلن نئوبانک ندارند، در پلنهایشان هست، منتها الان بانکهای ما دو استراتژی پیدا کردهاند. بعضی بانکها میگویند «بانک فعلی را نگه داریم و در کنارش ساختار جدیدی ایجاد کنیم». این روش به نظر من خیلی خطرناک است. به نظر من بانک مرکزی باید الان بگوید «من مجوز بانکداری دیجیتال یا نئوبانک را میدهم».
همیشه در جلسات گفتهام که بعضی بانکها را باید ول کنیم؛ آن بانکها را اصلاً نباید دیجیتال کنیم، یا باید تعطیل کنند یا بهروز شوند؛ بهخصوص بانکهای دولتی. بعضی بانکها خوبند، ولی تحول دیجیتال سخت است؛ باید کل نیروهای انسانی و کارشناسان را عوض کنی. نمیدانم شما در دولت کار کردهاید یا نه؛ ولی مشکلات بهویژه در حوزه نیروی انسانی زیاد است.
در بخش خصوصی با نیروی انسانی راحت هستید. تحول نیاز به نیروی انسانی و آموزش دارد. در اینجا با نیرویی رسمی که میگوید «من نمیخواهم آموزش جدید ببینم، من چند سال دیگر میخواهم بازنشسته شوم»، مواجه هستید. با کسی که از الان به بازنشستگی فکر میکند، چطور میخواهیم تحول ایجاد کنیم؟ هرچه هم به او انگیزه و ایده بدهیم، نمیپذیرد. در بخش خصوصی خیلی راحت میگویند «ببخشید، شما برو بگذار بعدی بیاید». آنجا هم راحت نمیتوانند نیرو عوض کنند، ولی دستشان بازتر است.
کار دیگری که باید برای تحول دولت انجام دهیم، این است که مجوزهای نو بدهیم. همین کارگزاری دیجیتال یک مثال مهم است. امیدواریم سازمان بورس زودتر مجوز کارگزاری دیجیتال را بدهد. سرعت نوآوری خیلی زیاد است.
بله، احساس میکنیم در این زمان همهچیز متوقف شده است.
نه، متوقف نیست، ولی بعضی اوقات در تعامل و بهکارگیری فناوریهای نو ریسکپذیری مدیران کاهش مییابد. وقتی ریسکپذیری و مسئولیتپذیری کاهش یابد، ما به سمت پدیدهای میرویم که من اسمش را «قتل در قطار سریعالسیر شرق» میگذارم. داستانی که 12 نفر به یک نفر چاقو میزنند تا تقصیر بهطور کامل گردن هیچ کدامشان نیفتد. الان در برخی سازمانهای دولتی مدیری میگوید «فلانی هم امضا کند، فلانی هم تأیید کند، آقای دکتر تو هم بیا یک امضا بزن». چرا این همه امضا میخواهد؟ برای اینکه پسفردا اگر سیستم عوض شد و چهار تا مدیر جدید آمدند، نگویند که «فلانی مسئول است». بخشی از این هم بهدلیل ساختار سیستمهای نظارتی ماست. این ربطی به دولتها ندارد.
فکر میکنم کرونا با وجود شرهایی که داشته، باعث شده ریسکپذیری افزایش پیدا کند، بسیاری از پروژههای ما همچنان با تمام قدرت در حال اجراست، در حالی که معمول نیست چنین ریسکهایی را بپذیرند. در تمام جلسات شورای راهبری آیتی با جدیت برنامهها را دنبال میکنیم. اگر نگاهها ملی باشد و صرفاً به عوضشدن دولتها توجه نکنیم، کارها پیش میرود. بعضی اوقات بد نیست که موقعیت شغلی مدیران بخش خصوصی و دولتی با هم عوض شود؛ یعنی شما یک روز جای من بنشینید و من جای شما بیایم. میدانید چرا این را میگویم؟ چون نگرشها و دیدگاهها به هم نزدیک میشود. خود من هم گفتم که مدتی در بخش خصوصی بودم؛ بنابراین اکنون که اینجا آمدهام، چیزهایی که شما میگویید را درک میکنم.
خوب است درباره بانکداری دیجیتال هم توضیح دهید. الان یک سال یا یک سال و نیم است که سند بانکداری دیجیتال بیرون آمده.
در آن حوزه هم اتفاقات خوبی افتاده. آنجا هم دو هدف داشتیم؛ سندنویسی بهتنهایی هدف نبود، میخواستیم که مدیران بانکها نسبت به توسعه فناوری اطلاعات و نسبت به تحول دیجیتال آگاهی و هوشیاری بیشتری داشته باشند. همین که اعضای هیئتمدیره و مدیران بانکی ما؛ اعم از مدیر منابع انسانی، مدیر مالی و… چندین جلسه گذاشتند و درباره تحول دیجیتال صحبت کردند، خوب بود. در سند تحول دیجیتال بهدرستی ذکر شده که تحول دیجیتال فقط مربوط به فناوری اطلاعات نیست؛ بلکه همه بخشها در آن دخیل هستند. الان این فرهنگ ایجاد شده؛ همه را صدا زدهایم که بیایند. اول سند تحول دیجیتال برایشان معرفی شد، تکتک بانکهای دولتی هم آمدند.
یک کارگروه شکل گرفت که افراد مهمی هم عضو کارگروه هستند. در مرحله بعد، بانکها گزارشهایشان را فرستادند و ارزیابی کردیم. در حال حاضر دو بحث داریم؛ یکی اینکه نشانههای تحول دیجیتال را باید در گزارشهای مجمع آنها ببینیم، چنین نباشد که صرفاً سند بنویسند و رها کنند، دارند نقشه راههایشان را میفرستند و نهایی میکنند. هدف فقط نقشهنویسی نیست. بعضی جاها گفتهاند که «وزارت اقتصاد میخواهد فقط نقشه دریافت کند». چنین نیست، میخواهیم واقعاً تحول دیجیتال عملیاتی شود. دومین تأکید این است که تحول دیجیتال را در تمام بخشها ببینند، فقط محدود به حوزه فناوری اطلاعات نیست. سومین نکته این است که آموزش ببینند. بسیاری از آنها مشاوران خوبی آوردهاند که مباحث جدید را آموزش بدهند. چهارمین نکته مهم نیز شناخت و استفاده از فرصتهاست.
نکته مهم دیگر اینکه فناوری اطلاعات را به کسبوکار خودشان گره بزنند. وقتی یک تحول ایجاد میکنند یا سامانهای میآورند، باید تأثیر آن را در هزینه ـ منفعت خودشان ببینند و به اعداد و ارقام مالی تبدیل کنند. روح حاکم بر کار باید مشتریمحوری باشد. به زعم خود ما اتفاقات خوبی افتاده، اما شاید یکسری نقدها هم وارد باشد؛ بعضیها میگویند که شاخصهای ارزیابی ایراد دارند، ولی در مجموع قطاری که داشت کند میرفت، شتاب گرفته. در مجموعههای دولتی سرعتبخشیدن به کارها سخت است.
من بهعنوان یک استراتژیست معتقدم پیشران اصلی توسعه در تمام کشورها رقابت است. در اینباره شک نکنید. هیچ استثنایی نداریم. هر جا رقابت نباشد، میمانیم؛ اگر رقابت باشد، موفق میشویم. اگر قرار بود مخابرات مثل گذشته فقط یک شرکت باشد، چه فضایی داشتیم؟ الان که همراه اول با ایرانسل رقابت میکند، سرویسهای زیادی ارائه میدهند؛ گرچه نمیگویم خیلی بهینه است. اما اگر رقابت نبود هرگز پیشرفتی حاصل نمیشد. یک مشکل دولت این است که با هیچکس رقابت نمیکند و دوم آنکه برخی سازمانهای دولتی که بدون رقیب جلو میروند، هرگز به فکر سرعتبخشیدن به کارهایشان نمیافتند.