پایگاه خبری راه پرداخت دارای مجوز به شماره ۷۴۵۷۲ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخشی از «شبکه عصر تراکنش» است. راه پرداخت فعالیت خود را از دوم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ شروع کرده و اکنون پرمخاطبترین رسانه ایران در زمینه فناوریهای مالی، بانکداری و پرداخت و استارتآپهای فینتک است.
دیدگاه استادکاری در مقابل بنگاهداری در فضای استارتآپی
ارشد حسینی؛ دنیای اقتصاد / در دنیای ما، پیشرفت یکشبه حاصل نمیشود (البته رانت اساساً پیشرفت محسوب نمیشود). معدود مواردی که یکشبه هبوط میکنند و ما از آنها خبردار میشویم، عقبه بسیار بیشتری از یک تلاش کوتاهمدت و یکشبه دارند. اگر میبینیم در کشورهایی مردم بیشتر در پی خلق ارزشهای جدید و ورود به حوزههای نوآورانه هستند، به دلیل تصمیم یکشبه رهبران آن جامعه یا حرکت تصادفی و شانسی آنها نیست. این رویه برای موضوع کارآفرینی هم بهشدت صادق است.
درحالیکه هیچگاه در تاریخ کشور ما، موج شروع کسبوکار بهاندازه حال حاضر جدی نبوده است که افراد زیادی را درگیر خودکرده باشد، این سؤال پیش میآید که حرکت استارتآپی از کجا شروعشده است که امتداد امواج آن، حتی به سواحل کمتر توسعهیافته نیز رسیده است؟
بدون شک این موج استارتآپی، سرآغاز و سرمنشأ دیگری جز ایالاتمتحده ندارد. البته جواب چیزی فراتر از حضور مؤثر نهادهای علمی، رشد فناوری، ظهور دره سیلیکون، دخالت نکردن دولت، فرهنگ نوآوری و مواردی ازایندست است. این موارد اصلاً و ابداً کماهمیت نیستند، کما اینکه با صرف هزینههای کلان و اختصاص منابع گسترده، عملاً هیچ کشور دیگری نتوانسته است به این موارد برای رشد اقتصاد فناور محور در قالب یک مکان متمرکز دست پیدا کند.
اما ایالاتمتحده یک عقبهای دارد که این پیشرفتها توانستهاند بر آن پلتفرم قرار بگیرند. در آن کشور کارآفرینی و شروع کسبوکار از ابتدای تاسیسش اهمیت بسزایی داشته است؛ البته چرایی این مسئله از موضوع مطلب حاضر خارج است؛ اما ذکر این نکته کافی است که حتی پیشرفتهای متعدد در حوزههای زیرساخت نیز که جزو وظایف دولتها است، در آمریکا توسط بخش خصوصی برنامهریزی و اجراشده است و اصولاً کسی منتظر سیستم دولتی نیست.
پیشرفتهایی ازجمله، احداث خط راهآهن سراسری، اختراع هواپیما، تجاریسازی و تولید انبوه خودرو و… وقتیکه تاریخ آن کشور را بررسی میکنیم، میبینیم که اتفاقاً در هر مرحلهای که نهاد دولت به حوزهای ورود پیداکرده که به نحوی رقیب بخش خصوصی شده، باقدرت تمام شکستخورده و برای مردم آن دیار روشنشده است که دولت (حتی با صرف مبالغ بسیار کلان) بنگاهدار بسیار ضعیفی است و اصولاً مأموریتش این نیست.
اگر این شرایط را با کشور خودمان مقایسه کنیم، میبینیم که تجربه بنگاهداری در ایران، بهویژه بنگاهداری مدرن و شرکتی، هیچوقت ارزش پایه برای مردم و دولتها نبوده است.
حتی اگر تولید بهعنوان هدفی برای رشد اقتصادی تعیینشده است، سهم دولت اگر ۱۰۰ درصد از برنامهریزی و اختصاص بودجه گرفته تا بهرهبرداری و فروش نبوده باشد، حتماً اکثریت بوده است. به بیان بهتر، شرکت داری و بخش خصوصی قوی، انسجام نیافته است و بازیگر اصلی اقتصاد نبوده است.
با این تفاسیر وقتی امروز به ورود موج کارآفرینی به کشور نگاه میکنیم، هم باید خوشحال بود، هم نگران. خوشحال از این بابت که بالاخره جوانان کشورمان درک کردهاند که باید به فکر ایجاد کسبوکار ارزش پایه و فناور محور باشند و تعلل بیش از این و منتظر صلههای دولتی ماندن، چیزی جز فوت وقت و از دست دادن گوهر جوانی نیست.
اما نگران از این بابت که ما تجربه شرکت داری با تمامی ابعاد لازم آن را نداریم و با دنیای استارتآپها در پی کسب این تجربه قرارگرفتهایم و سازوکارهای قانونی، اجتماعی، فرهنگی و تجاری نیز همگی برای پیشبرد این فضا نوپا هستند.
نوپا بودن اکثر قریب بهاتفاق بازیگران، ریسکها و خطرات را بسیار تشدید میکند، درحالیکه برای مثال ایالاتمتحده با آن تجربه و اندوخته عظیم، دنیای استارتآپی را ضمن داشتن سود بالاتر، با ریسک بسیار بیشتر نسبت به کسبوکارهای قدیمی ارزیابی میکند و عملاً بازیگران، از مجموعهای از نوآوران جوان و کارآفرینان باتجربه تشکیلشده است.
در این فضا متأسفانه، جوانان نوآور و پرانرژی بهجای شرکت داری، به سمت استادکاری سوق پیدا میکنند و اکثر تلاش و دانش خود و گروههایشان را به تولید محصول اختصاص میدهند؛ انگار استادکاری هستند که ابزاری دارند و کار کردن با آن را یاد گرفتهاند والان منتظر هستند که مشتری از در مغازه وارد شود و شروع به ارجاع سفارشها (و البته به تعداد بسیار بالا!) کند.
این فعالان استارتآپی حتی رغبت زیادی به فراگرفتن مباحث مربوط به کسبوکار از خودشان نشان نمیدهند. گویی که تولید محصول (فیزیکی و مجازی) بسیار مهم است و مدیریت کسبوکار بهصورت عام چیزی جز این نیست. حتی برنامهریزی و تهیه طرحهای کسبوکار، محاسبات مالی و تعیین استراتژیها را در حد یک کپی ضعیف از سایر کسبوکارها انجام میدهند.
وقتیکه کل این اکوسیستم، جوان است و نوپا، اتفاقاً میطلبد بنیانگذاران نقشی پررنگتر ایفا کنند. نهتنها باید تولید محصول را به نحو احسن انجام دهند، بلکه باید شناخت و درک مشتریان تا عرضه محصول و دریافت بازخورد نهایی را هم انجام دهند و هم برای آنها برنامه داشته باشند.
همچنین به دلیل ضعف یا در دسترس نبودن مشاوران و مربیان مجرب، خود بنیانگذاران باید درزمینهٔ فراگیری این دانشهای متعدد اقدام کنند و یقین بدانند راه موفقیت در این مسیر از روش باز کردن مغازه و آچار به دست معطل ماندن نیست.
پس لازم است که تیم بنیانگذاران از جمعکردن یک هسته صرفاً فنی برای تولید محصول خودداری کنند و از افرادی تشکیل شوند که دید، مطالعه یا تجربه کسبوکاری و تجاری داشته باشند و قبول کنند که ورود به بنگاهداری مدرن و شرکتی همزمان بهوسیله ایدههای استارتآپی، از توان، دانش و معلومات چند نفر معدود و یکی، دو رشته دانشگاهی خارج است.
اما آیا قبل از اینکه جوانان ما از این فضا ناامید شوند، خواهیم توانست بنگاهداری شرکتی را با شور ارزشهای استارتآپی تلفیق کنیم؟ یا در سطح همان استادکاران با ظاهری آراسته و البته آنلاین باقی خواهیم ماند؟ اینها پرسشهایی هستند که زمان ابعاد آنها را تعیین خواهد کرد.