راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

ارشمیدس پرداخت / داستان دردناک صنعت پرداخت ایران و چاهی که در آن افتاده‌ایم

وحید صیامی؛ کارشناس ارشد پرداخت الکترونیکی / خداوند متعال در قرآن، تنها یک‌بار از لغت «جوانمرد» استفاده کرده است؛ خدا این صفت را در سوره کهف استفاده کرده است؛ اصحاب کهف، چون‌که از خواب برخاستند و حقانیت ایشان اثبات شد، مردم به دور آنها جمع شده و از ایشان خواستند که راهبری و مدیریت جامعه را در دست بگیرند؛ اصحاب کهف چون دیدند زمانه آنها گذشته است و درک شرایط جدید برایشان میسر نیست، این درخواست مردم را رد کرده و از خدا خواستند که روح آنها را به‌سوی خود برد. آری! این‌چنین است رسم جوانمردی از دیدگاه قرآن.

بهار 1382 در اولین تجربه کاری‌ام، افتخار این را یافتم که عضو تیمی شوم که توانست اولین شرکت تخصصی ارائه‌دهنده خدمات پرداخت الکترونیکی را راه‌اندازی کند؛ ساعت 11 صبح روز 28 اردیبهشت در آژانس هستی گشت، اولین کارتخوان تحت نظام جدید (شرکت مستقل، سوئیچ مستقل) نصب شد. تیرماه آن سال، شبکه کارتخوان پنجاه تایی شرکت هایکارت، در هر سه روز یک تراکنش داشت.

آذرماه 1385، شرکت پرداخت الکترونیک سامان (نام جدید همان شرکت هایکارت) که یکی از چند PSP فعال بود، حدوداً 40 هزار کارتخوان و هزار وب‌سایت، نزدیک 10 شعبه و بیش از 180 پرسنل داشت و برای اولین بار توانستیم با درآمد حاصل از کارمزد، هزینه‌های جاری شرکت و حقوق پرسنل را پرداخت کنیم. در سال 86 درآمد به حدی بود که علاوه بر تأمین هزینه‌ها، قسمتی از زیان انباشته نیز جبران شد. کسب‌وکاری جدید، سالم و سرحال به سرعت در حال رشد بود.

قصه توسعه‌نیافتگی ایران، قصه پردرد افرادی است که یک کار اشتباه را با حداکثر توان و کیفیت به انجام می‌رسانند.

آن موقع، صنعت بانکداری الکترونیکی دارای مدیرانی خصوصاً در بانک‌های دولتی بود که تجربه عملی‌شان با کارت پانچ و پروژه موفق‌شان مکانیزاسیون فرآیندهای قرن نوزدهمی بانکی روی مین‌فریم‌های دهه شصتی، به اندازه یک زیرزمین بود؛ مدیرانی که توهم بلد بودن داشتند، که با مطالعه نکردشان گویی با یکدیگر عهد بسته بودند که هر نوآوری را خفه کنند، مدیرانی که موضوعات روز را با ساختار ذهنی سی سال قبل خودشان حلاجی می‌کردند و هنوز هم نفهمیدند که کسب‌وکار فناوری اطلاعات با مکانیزاسیون یک مشت فرآیند کهنه بسیار تفاوت دارد؛ مدیرانی که از زیردستان خود می‌خواستند پیچیده‌ترین مباحث روز را در نصف صفحه برایشان توضیح دهند تا آنها تصمیم درست را بگیرند!

آری در یکی از همان روزهای بسیار تلخ عادت شده در این مملکت، چریک پیر تیری به سوی دومینوی صنعت پرداخت شلیک کرد که حاصل آن شد که نباید می‌شد.

از سال 89 بسیار تلاش کردم که فارغ از مسائل تکنیکی که به نظر من نقشی پنج درصدی دارند، سازوکار، مفاهیم و مدل‌های صنعت پرداخت در اروپا و خصوصاً آمریکا را مطالعه کنم و با داغی که در دل داشتم، مشتاقانه موضوعات مربوط به مدیریت کارمزد را بررسی می‌کردم، ساختار کارمزدهای آمریکا را در کتاب دانشنامه پرداخت الکترونیکی مفصل توضیح داده‌ام. چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد، قصه طول و دراز مشاجرات و مبارزات حقوقی سنگین و طولانی بین اتحادیه‌های اصناف و اتحادیه‌های کارت اعتباری بود.

در همان کتاب آخرین دعوای این دو را که منجر به یک مصوبه قانونی مجلس به نام Durbin Amendment شد را شرح دادم؛ هر چه در تاریخ این صنعت عقب‌تر رفتم، دیدم که دعواهای متعددی بین فروشندگان و اتحادیه‌های کارت بوده است، که امیدوارم که در کتاب جدیدم آنها را بازگویم که هر کدام برای ما درس بزرگی است. با مشاهده این دعواها کم‌کم سؤالی در ذهنم شکل گرفت، با این حجم از زدوخورد چگونه شد که برای اولین بار توانستند کارمزد را بر فروشگاه‌ها اعمال کنند. هفت سال در جستجو بودم، می‌دانستم که آن تجربه را که دریابیم بسیار کارگشا خواهد بود.

جستجوهای مکرر همه بی‌فایده بود، چند ماه اخیر آن را از سر نومیدی رها کرده بودم، هفته پیش کتابی توسط دوست عزیزی به من هدیه شد؛ کتاب «کج‌رفتاری؛ شکل‌گیری اقتصاد رفتاری، نوشته ریچارد تیلر، پایه‌گذار این علم و برنده جایزه نوبل اقتصاد 2017»، داستان شروع گرفتن کارمزد را در صفحات 50 تا 52 خواندم؛ متوجه شدم که مدیران جوانمرد صنعت کارت در آمریکا، جلوتر از دانشمندان اقتصاد و روانشناسان، چگونه و چقدر زیبا، آن را توانسته بودند اعمال کنند.

این قسمت از کتاب در ذیل آمده است:

در تمامی مکاتب اقتصادی، از ابتدا تاکنون، اقتصاددانان در تبیین مدل‌های رفتار انسان‌ها، فرض را بر این می‌گذارند که انسان اقتصادی، رفتاری عقلایی، بر مبنای حداکثر کردن مطلوبیت و بیشینه کردن سود دارد. این کتاب این فرض را به چالش می‌کشد و فهرستی بلندبالا از مواردی را ارائه می‌دهد که انسان‌ها در واقعیت برخلاف آن فرض عمل نموده و گویی انسان عادی کج‌رفتاری از خود نشان می‌دهند. دکتر تیلر، 50 سال برای ارائه چارچوب‌ها و مفاهیم و منطق، این به‌ظاهر کج‌رفتاری انسان‌ها، تلاش نموده و در آخر سر برنده نوبل شده است. با این نظریه جدید اقتصادی، چک‌وچانه زدن‌ها و خنده‌ها و ناراحتی‌های مردم در فروشگاه‌ها هم قابل مدل‌سازی است.

بخش مورد نظر از این کتاب با تلخیص در ادامه آمده است:

اقتصاددانان، مبحثی را با نام «هزینه‌های فرصت (Opportunity Cost)» مطرح می‌کنند. هزینه فرصت فعالیت‌ها چیزی است که با انجام آن فعالیت از دست می‌دهید. اگر امروز به جای تماشای فوتبال در خانه به پیاده‌روی بروم، آنگاه هزینه فرصت پیاده‌روی برابر است با خوشی از دست رفته تماشای فوتبال. آنچه اقتصاددانان بدان زیاد توجه نمی‌کنند، آن است که حتی خود ایشان نیز با مساوی دانستن «هزینه‌های فرصت» با «هزینه‌های جیب (Out of pocket costs)» مشکل دارند. در واقع هزینه‌های فرصت وقتی با پرداخت پول نقد واقعی مقایسه می‌شوند، حرفی برای گفتن ندارند.

در آن زمان که شروع استفاده از کارت‌های اعتباری بود، صادرکنندگان کارت‌های اعتباری در حال کشمکش حقوقی با خرده‌فروشان بر سر این موضوع بودند که آیا کاسب‌ها می‌توانند [با توجه به پرداخت کارمزد] قیمت‌های متفاوتی را از مشتریان نقدی و با کارت اعتباری مطالبه کنند. به‌ویژه جایگاه‌داران خواهان این موضوع بودند. البته صنعت کارت از این عمل بیزار و خواهان آن بود که مشتریان استفاده از کارت را همانند پول نقد بدانند. همین که موضوع کارت اعتباری از پیچ فرآیند قانونی شدن عبور کرد، متولیان صنعت زیر قول و قرارهای خود زدند و کانون توجه را به جای محتوا به سوی ظاهر بردند. آنها اصرار داشتند اگر فروشگاهی قیمت‌های مختلفی را برای خرید نقدی و خرید با کارت مطالبه کرد، «قیمت معمول» همان قیمت بالاتر اعتباری باشد و مشتریان نقدی تخفیف بگیرند. گزینه جایگزین، این می‌شد که قیمت نقدی همان قیمت معمول باشد و از دارندگان کارت اضافه قیمت اخذ شود.

این دو خط‌مشی نزد «انسان اقتصادی» فرقی نداشتند. اگر قیمت نقدی 1 دلار و قیمت اعتباری 1.2 دلار باشد، اینکه اختلاف 0.2 دلار را «تخفیف» یا «اضافه قیمت» بدانید، نباید فرقی داشته باشد. با این وجود ترجیح راسخ صنعت کارت، به درستی، تخفیف بود. سال‌ها بعد این تمایز را «قاب‌بندی (Framing)» نامیدند؛ صنعت کارت گرایش ذاتی به اهمیت قاب‌بندی را پیدا کرده بود، پرداخت «اضافه قیمت» نوعی «از جیب دادن» است. در حالی که «تخفیف نگرفتن» نوعی «هزینه فرصت» محض است.

اثر قاب‌بندی بیانگر تأثیر جملات و کلمات بر ذهن آدم‌ها است؛ و بیان می‌کند که مردم بین نیمه خالی و نیمه پر لیوان به‌طور محسوسی تفاوت می‌گذارند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.