راه پرداخت
رسانه فناوری‌های مالی ایران

چرا مدیران دولتی در ایران خودشان را قیّم کسب‌وکارها می‌دانند؟

محمد صادق جنان‌صفت؛ روزنامه سازندگی / به قول فرید ذکریا «پرزیدنت ترامپ به قولش عمل کرده و تصمیم گرفت با تمام دنیا از جمله نزدیک‌ترین متحدان اروپایی آمریکا، به مخالفت بپردازد و تنش را در بی‌ثبات‌ترین منطقه دنیا، خاورمیانه، افزایش دهد.» این نویسنده و تحلیلگر ارشد سیاست بین‌الملل در ادامه این نوشته‌اش تأکید می‌کند ترامپ در این رفتارش راهبردی را دنبال نمی‌کند مگر اینکه دنباله‌روی مشاور و معاونش در امنیت ملی و امور خارجه باشد که سودای تغییر رژیم در ایران را دنبال می‌کنند؛ و تصمیم ترامپ به طور کلی از یک سو در ایران غوغا به پا کرده است و از سوی دیگر به موجی از نارضایتی در اتحادیه اروپا دامن زده است.

اعضای اصلی این اتحادیه به ویژه آلمان و فرانسه پس از برجام در بازار ایران حضوری نیرومند داشتند و میلیاردها دلار قرارداد با ایران منعقد کردند. حالا این کشورها به همراه انگلستان که جدایی‌اش از آمریکا و اتصالش به اتحادیه اروپا رازآلود است، تصمیم گرفته‌اند با خواست و دستور آمریکا مبنی بر اینکه شرکت‌های طرف قرارداد با ایران را مجازات می‌کند مخالفت کنند. این مخالفت اروپایی‌ها تا اینجای کار جدی است و احتمال کامیابی در جلوگیری از اجرایی شدن‌های ثانویه را بیشتر از صفر کرده است. این روش از سوی اروپا یک روی سکه است و روی دیگر سکه در ایران نوع دیدگاه برخی از منتقدان دولت و حتی برخی از مدیران در داخل کابینه است.

این گروه با قدرت تمام در حرف و در نظر به رهبران اروپا و مدیران شرکت‌های کوه‌پیکر دستور می‌دهند که باید با ایران همکاری کنند و در غیر این صورت ایران دنبال روش‌های دیگر مقابله به مثل خواهد بود. اگر فرض را بر این بگذاریم که این دو گروه از شخصیت‌ها، از ژرفای وجود و از باورهای ذهنی خود به این نوع حکم‌فرمایی رسیده‌اند و چنین دستورهای عجیبی برای مدیران دیپلماسی ایران و رهبران اروپایی و سهامداران و مدیران شرکت‌های غول اروپا صادر می‌کنند باید ریشه این ذهنیت و این دستوردهی شگفت‌انگیز واکاوی شود تا دلیل اتخاذ چنین رویکردی روشن شود و از اشتباه بیرون بیابیم. نگارنده باور دارد یکی از ریشه‌های استوار پدیدار شدن چنین ذهنیتی اقتصاد حکومتی – دولتی است که ایران معاصر را در خود فرو برده است. اقتصاد دولتی حکومتی ویژگی‌هایی دارد که راه را برای گمراهی بیشتر مدیران آن فراخ می‌کند. این ویژگی فراهم بودن همه زمینه‌ها و بسترها برای حکم‌فرمایی مدیران در سطوح گوناگون است.

آنچه این زمینه و بستر را در ایران آماده کرده انصار حکومتی نفتی است. مدیران ایرانی هنگامی که به قدرت رسیده و وزیر شده‌اند ده‌ها شرکت زیرمجموعه وزارتخانه را دیده‌اند که او مدیران آنها را تعیین می‌کند و از آنها یک چیز می‌خواهد و آن وفاداری است. این‌گونه می‌شود که مدیران ایرانی دست کم از دهه ۱۳۴۰ به این سو در دو نظام سیاسی که رهبری آنها راهبردها و اهداف گوناگونی دارند عادت به فرمانروایی دارند و چون هرگز نداری و بیچارگی را در ذهنیت خویش و در محیط فرمانروایی خود احساس نکرده و رنجی برای سودآوری واقعی را بر خود هموار نکرده‌اند همواره نگاهشان نگاه ارباب رعیتی است. این مدیران صدها دستگاه دولتی، حکومتی در بخش‌های گوناگون تنها هنرشان بر پایه ذهنیت شکل گرفته در نظام اقتصاد دولتی۔ حکومتی این است که دستور می‌دهند و می‌خواهند دنیا به کامشان باشد و اگر چنین نشد زیردستان خود را نکوهش می‌کنند و آنها را از کار برکنار می‌کنند. در اقتصاد حکومتی۔ دولتی رقابت و چانه‌زنی و سهم گرفتن از بازار که از دشوارترین کارها به حساب می‌آید، جایی ندارد و از اینکه آرزوهای آنها از سوی زیردستان برآورده نشود خشمگین می‌شوند. در حال حاضر و در برخورد با اروپا این ذهنیت به ویژه از سوی برخی مدیران ارشد در دستگاه‌های غیردولتی و در نهادهایی که به طور قانونی نقش و سهمی در دیپلماسی باید داشته باشند دیده می‌شود.

این افراد و گروه‌ها مدیران دستگاه دیپلماسی را زیردستان خود می‌پندارند و از آنها انتظار دارند که رئیس‌جمهور فرانسه و نخست وزیران انگلستان و آلمان را وادار به اطاعت از خواسته‌های خودشان کنند. این افراد و احزاب یادشان نیست که رهبران این کشورها بیش از اینکه راه را برای فرمانروای آنها باز کنند به این می‌اندیشند که در بازار سیاست داخلی‌شان شهروندان به کدام راه رأی می‌دهند. در اقتصاد و بازار آزاد سیاست هستند. علاوه بر این در این کشورها مدیران شرکت‌ها منصوب هزاران سهامدار خرده پایی هستند که هرکدام میزان اندکی از سهام آنها را در اختیار دارند و در بدترین حالت منصوب سهامداران بزرگ‌اند که به سود و رقابت و ماندن در بازار می‌اندیشند. برپایه این‌چنین بازاری است که مناسبات مدیران سیاسی و مدیران شرکت‌های کوه‌پیکر با قدرت‌ها و خواسته‌های بیرون از محیط ملی و محیط شرکتی بدون توهم قدرت است.

توهم قدرت تنها در کشورهایی مثل ایران وجود دارد که مدیران اقتصادی و سیاسی نباید به جز رئیس مستقیم به کسی جواب دهند. این‌گونه می‌شود که فردی دارای نفوذ در اداره یا نهاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که برای زاد و رشدش به منابع دولت نفتی وابسته است بدون اندازه‌گیری قدرت و مقایسه انواع قدرت و قدرتمندان به رئیس توتال دستور می‌دهد اگر نیایید فلان می‌کنیم و بهمان می‌کنیم. این چنین افرادی تنها بر اساس قدرت قابل حکم‌فرمایی در داخل در تور توهم قدرت افتاده و از اروپا انتظارات بیش از قدرتشان دارند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.